خداوند به آدمى مى فرماید:
یَابْن َآدَمَ!
1. دینُکَ، لَحْمُکَ وَ دَمُکَ؛ فَإِنْ صَلُحَ دینُکَ، صَلُحَ لَحْمُکَ وَ دَمُکَ وَإِنْ فَسَدَدینُکَ، فَسَدَ لَحْمُکَ وَدَمُکَ.
2. فَلاتَکُنْ کَالْمِصْباحِ: یُضیى ءُ لِلنّاسِ وَ یُحْرِقُ نَفْسَهُ بِالنّار.
3. وَاءَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا عَنْ قَلْبِکَ، فَإِنّی لا اءَجْمَعُ حُبّی وَ حُبَّ الدُّنْیا ف ی قَلْبٍ واحدٍاءَبَدا، کَما لایَجْتَمِعُ الْماءُ وَالنّارُ ف ی إِناءٍ واحِدٍ.
4. وَارْفَقْ بِنَفْسِکَ فی جَمْعِ الرِّزْقِ، فَإِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ.
5. وَالْحَریصَ مَحْرُومٌ.
6. وَالْبَخیلَ مَذْمُومٌ.
7. وَالنِّعْمَةَ لاتَدُومُ.
8. وَالاَْجَلَ مَعْلُومٌ.
9. وَخَیْرُ الْحِکْمَةِ خَشْیَةُ اللّهِ تَعالى .
10. وَخَیْرُ الْغِنَى الْقَناعَةُ.
11. وَخَیْرُ الزّادِ التَّقْوى .
12. وَشَرُّ صَلاحِکُمُ الْکِذْبُ.
13. وَشَرُّ نَصیحَتِکُمُ النَّمیمَةُ.
14. وَما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ.
اى فرزندآدم !
1. دین تو، [همانند] گوشت و خون تو [و همه هستى تو] است ؛ پس اگر دینت صلاح یابد[و دیندارى ات استوار و سلامت گردد] گوشت و خونت [و روح و حیاتت ] نیز صلاح مىیابند، و اگر دینت فاسد شود، گوشت و خونت [و تمامى هستى ات ] فاسد مى گردند.
2. پس ، مانند چراغ مباش که بر مردمان نور مى افکند و خود را به آتش مى سوزاند[چونان 3. و محبت دنیا را از قلبت بیرون افکن ؛ زیرا من محبّت خودم و محبّت دنیا را هرگزدر یک قلب ، فراهم نمى آورم ؛ همان گونه که آب و آتش در یک ظرف جمع نمى شوند.
4. و در جمع آورى روزى [و مال دنیا] با خویشتن مدارا کن [و خود را به رنج و مشقّت نیفکن ]زیرا رزقِ [مردمان ، میانشان ] تقسیم شده است [و هرکس به روزى اش مى رسد].
5. و انسان حریص و آزمند، محروم است .
6. و بخیل ، ملامت شده و ناپسند است .
7. و نعمتِ [این جهان ،] ناپایدار است .
8. و اجل [و مدت عمر هر کس نزد خداوند] معلوم و معیّن است .
9. و بهترین حکمت ، خشیت خداوند متعال است .
10. و نیکوترین ثروت و بى نیازى ، قناعت است .
11. و پسندیده ترین [و کارسازترین ] توشه ، تقواست .
12. و بدترین مصلحت اندیشیهاتان ، دروغ گفتن است .
13. و بدترین نصیحت گفتنهاتان ، سخن چینى است .
14. و پروردگارت ، ستمگر به بندگان نیست [بلکه برابر کردار آنان ، پاداش و یاکیفرشان مى دهد].
آفرینش آدمى ، بر اساس ((فطرت الهى )) است . از این روى ، در بینش توحیدى ، ((انسان)) موجودى ((خدا محور)) و ((دیانتمدار)) است و سعادت او تنها در این محور و مدار،قابل تفسیر و تاءمین است . زندگى فردى و اجتماعى و همه شؤ ون حیات طیّبه آدمیان ، درپرتو ایمان عقلى و قلبى به خداوند و بر پایه دیانت ، معنا مى یابند؛ همچنان که باختن این ((بُن مایه )) گرانسنگ و دورى گزیدن از این ((محورِ)) استوار، هلاکت و تباهىرا در پى دارد.در این شب سیاهم ، گم گشته راه مقصود
از گوشه اى برون آى ، اى کوکب هداى
از هر طرف که رفتم ، جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان ، وین راه بى نهاى
خم ابروى کجت ، قبله محراب من است
تاب گیسوى تو خود، راز تب و تاب من است [...]
حاشَ لِلَّهْ که جز این ره ، رهِ دیگر پویم
عشق روى تو سرشته به گِل و آب من است