سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبان مهدی عج گچساران

ا

پاسخ: از روایات چنین استفاده مى شود که اولین کسى که با حضرت مهدى (عجل الله فرجه) بیعت کرده وبه دست مبارک آن جناب بوسه مى زند، حضرت جبرئیل امین فرشته مقرب الهى است.

 مفضل بن عمر، از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: (آنگاه که خداوند به حضرت قائم اجازه خروج دهد، آن حضرت به منبر رود، پس مردم را به سوى خویش دعوت کند، وبه خداوند سوگندشان دهد، وبه حق خویش آنها را بخوند، وبه اینکه بین ایشان به روش رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) رفتار کند وبه کردار آن حضرت عمل کند. آنگاه خداوند جبرئیل را مى فرستد که نزد او بیاید، جبرئیل در حجر اسماعیل نزد آن حضرت مى آید ومى گوید: به چه چیز مردم را مى خوانى؟ حضرت قائم (علیه السلام) دعوت خود را به او خبر دهد. جبرئیل مى گوید: من نخستین کسى هستم که با تو بیعت مى نمایم، دست خویش را براى بیعت باز کن، پس دست به دست آن حضرت گذارد، ومتجاوز از سیصد وده مرد نزد او بیایند وبا او بیعت نمایند، ودر مکه مى ماند تا یارانش به ده هزار نفر برسد، سپس از آنجا به مدینه رهسپار گردد).

ونیز وارد شده که: حضرت قائم (عجل الله فرجه) پشت به حرم (خانه کعبه) مى دهد ودست خود را دراز مى کند مثل دست موسى... آنگاه مى فرماید: این دست خداست واز جانب خداست وبه امر خدا کشیده شد، واین آیه را تلاوت مى کند: (ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم، فمن نکث فانما ینکث على نفسه...). پس اول کسى که دست آن حضرت را مى بوسد جبرئیل است، وبا آن جناب بیعت مى نماید وپشت سر او فرشتگان ونجباى جن ونقیبان آن حضرت بیعت مى کنند).






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

پاسخ: یکى از علایم ظهور آن حضرت که در بعضى روایات از نشانه هاى حتمى شمرده شده، خروج شخصى به نام (دجال) است. وى یک طاغوت پرتزویر وحیله گر است که عده بسیارى را به دنبال خود مى کشد.

 در روایات براى او صفات گوناگون وعجیبى ذکر شده است که با هم مى خوانیم: 

حتمى بودن خروج او: امیر المؤمنین (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کند که فرمود: (پیش از قیامت ده امر حتمى واقع مى شود: خروج سفیانى، دجال، دود، دابه الارض، خروج قائم، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسى، فرورفتن در مشرق جزیره العرب، بیرون آمدن آتشى از قعر یمن که مردم را به محشر براند).

نام ونسب او: عده اى گویند که نام دجال صائد بن صید یا ابن صیاد است، وبرخى مخالف راى ایشان را گفته اند. در کتابهاى لغت، دجال، به معنى کذاب است، وفعل آن را به معنى (آب طلا وآب نقره دادن) نوشته اند. دجال را در زبانهاى فرانسه وانگلیسى، (آنتى کریست) نامیده اند که به معنى دشمن وضد مسیح است.

خصوصیات فردى او: حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) مى فرماید: (او چشم راست ندارد، وچشم دیگرش در پیشانى اوست، ومانند ستاره صبح مى درخشد، چیزى در چشم اوست که گویى آمیخته به خون است. وى در یک قحطى سختى مى آید، وبر الاغ سفیدى سوار است.)...

ودر صحیح مسلم در کلام رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) دجال چنین توصیف شده است: (او مردى چاق، سرخ رو، با موى سرمجعد، واعوراست، چشمش همچون دانه انگورى است که بر روى آب قرار گرفته باشد).

عقیده او: امیر المؤمنین (علیه السلام) مى فرماید: (او با صداى بلندى فریاد مى زند که بین مشرق ومغرب، صدایش را جن وانس وشیاطین مى شنوند (به فرض صحت روایت، ممکن است این عمل به وسیله رادیو وتلویزیون صورت بگیرد) ومى گوید: اى دوستان من! به سوى من آیید. من هستم کسى که آفریده است، پس استوار ساخته ومقرر کرده وهدایت نموده است. من پروردگار برتر شما هستم).

مکان خروج: امیر المؤمنین (علیه السلام) مى فرماید: (او از شهرى که آن را اصفهان مى گویند وقریه اى که معروف به (یهودیه) است بیرون مى آید).

 مرگ او: رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: (دجال در امت من بیرون مى شود در چهل روز، پس خداوند عیسى بن مریم را مامور مى کند او را طلب مى کند واز بین مى برد).

وامیر المؤمنین (علیه السلام) ضمن یک خطبه طولانى فرمود: (مهدى (علیه السلام) با یارانش از مکه به بیت المقدس مى آیند، ودر آن مکان بین آن حضرت با دجال وارتش او، جنگ واقع مى شود، دجال وارتش او مفتضحانه شکست مى خورند، به طورى که از اول تا آخر آنها به هلاکت مى رسند ودنیا آباد مى شود وحضرت مهدى (علیه السلام) عدالت وقسط را در جهان به پا مى دارد، وطبق روایتى آن حضرت دجال را در کناسه کوفه به دار مى زند).

بعضى از علماء چون شیخ صدوق رحمه الله علیه - با استناد به پاره اى از روایات از جمله روایت امیر المؤمنین (علیه السلام) - معتقدند که غرض وهدف الهى، بر این تعلق گرفته است که دجال زنده باشد وکسى نتواند او را بکشد تا دجال آینده باشد.

محدث قمى (رحمة الله علیه) گوید: در روایت ابو امامه است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: (هر مؤمنى که دجال را ببیند آب دهان خود را بر روى او بیندازد وسوره مبارکه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود ودر او اثر نکند. چون او ظاهر شود، عالم را پر از فتنه وآشوب نماید، ومیان او ولشگر قائم (علیه السلام) جنگ واقع شود، بالاخره آن ملعون به دست مبارک حضرت حجت (علیه السلام) یا به دست عیسى بن مریم (علیهما السلام) کشته شود).

البته عقیده شیعه بر این است که امام مهدى (علیه السلام) است که دجال را مى کشد، نه عیسى.

 با توجه به خصوصیاتى که ذکر شد ودر بعضى موارد با هم اختلاف دارند، بعضى معتقدند: همان گونه که از ریشه لغت (دجال) از یک سو واز منابع حدیث از سوى دیگر استفاده مى شود، دجال منحصر به فرد معینى نیست، بلکه عنوانى است کلى براى افراد پرتزویر وحیله گر که براى کشیدن توده هاى مردم به دنبال خود از هر وسیله اى استفاده مى کنند، چنانکه پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده است: (هر پیامبرى بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال بر حذر داشت ومن نیز شما را بر حذر مى دارم).

ممکن است که این نظر درست باشد، چون اگر از مفاهیم رمزى وکفایى روایات مورد بحث صرف نظر کنیم، بیشتر آنها از نظر ضوابط سندى، اخبار واحدى مى باشند که چندان معتبر نیستند.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

پاسخ: امام هادى (علیه السلام) پنچ فرزند داشت (چهار پسر ویک دختر)، به نامهاى امام حسن عسکرى (علیه السلام)، حسین، محمد، جعفر وعلیه، در میان این فرزندان امام، جعفر، انسانى بدکردار ودروغگو بود. به طورى که لقب (کذاب) را گرفت. وى که برادر امام حسن (علیه السلام) وعموى امام زمان (عجل الله فرجه) بود، ادعاى امامت داشت وپس از درگذشت امام هادى (علیه السلام) مى گفت: امام مسلمین من هستم نه برادرم؛ حتى پس از امام هادى (علیه السلام) نزد خلیفه وقت رفت وگفت: بیست هزار اشرفى براى تو مى فرستم واز شما خواهش مى کنم که فرمان دهى تا بر مسند امامت بنشینم، واین مقام را از برادرم سلب کنى!

واز آنجایى که امام عسکرى (علیه السلام) فرموده بود: (امام بعد از من کسى است که بر جنازه ام نماز بخواند). بعد از درگذشت آن حضرت، جعفر کذاب خواست بر پیکر برادر نماز بخواند، ناگهان پرده سفیدى که در حجره آویزان بود بلند شد، وکودکى نورانى پیدا شد، رداى جعفر را گرفت وفرمود: اى عمو! برو کنار، من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر مانند نقش بر دیوار هیچ نتوانست بگوید وکنار رفت.

ابو الادیان گوید: چون حضرت عسکرى (علیه السلام) وفات کرد، کودکى بیرون آمد وبر جنازه وى نماز گذاشت، واو را به خاک سپردند، ما نشسته بودیم که عده اى از قم آمدند واحوال حضرت را پرسیدند، گفته شد: از دنیا رفت. پرسیدند: جانشین او کیست وبه چه کسى باید تسلیت بگوییم؟ مردم به جعفر کذاب اشاره کردند، آمدند سلام کردند وپس از تسلیت، مقام امامت او را تبریک گفتند واظهار نمودند که نامه ها واموالى با خود داریم، بگو نامه ها از کیست واموال چقدر است؟ جعفر برخاست وبا عصبانیت گفت: توقع دارید علم غیب داشته باشم؟! در این هنگام خادمى بیرون آمد وگفت: نامه هایى از فلان وفلان، وهمیانى محتوى یک هزار دینار که ده دینارش قلب است، همراه شماست، پس نامه واموال را به وى دادند وگفتند: آن کسى که این پیغام را به وسیله تو فرستاده امام است).

جعفر کذاب در سه زمینه، فعالیت انحرافى داشت وبا امام مهدى (علیه السلام) در تضاد بود:

1- ادعاى امامت پس از برادرش امام حسن عسکرى (علیه السلام).

2- انکار وارث شرعى براى امام عسکرى (علیه السلام) واین ادعا که او وارث امامت است.

3- وقتى امام مهدى به او اعتراض کرد مأمون دولتى را از احتمال وجود او آگاه ساخت ودولت را وادار کرد تا براى تعقیب وبازرسى گسترده خانه او عمل کنند.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

و بـاز نـسـیـم جـانـبـخش رافت آن والى والا از این روایت استشمام مى شود و دلیلى دیگر بر عفو بیکرانش در آن به چشم مى خورد و پرده اى دیگر از مهر و محبتش در برابر دیده حق طلبان آویخته مى گردد که آن کلامى است از حضرت امام محمد باقر(ع ) که مى فرمایند: وتـجـمـع الـیـه امـوال الـدنـیـا کلها من بطن الارض وظهرها فیقول الناس : تعالوا الى ما قطعتم فیه الارحام , وسفکتم فیه الدماء الحرام , ورکبتم فیه ماحرم اللّه عزوجل فیعطی شیئا لم یعطه احد کان قبله .
  تـمـام ثـروت دنـیا از آنچه در دل زمین یا بر روى آن است در نزد او (حضرت مهدى ارواحنا فداه ) جـمـع مى شود, پس ندا مى کند مردم را که : بیائید به سوى آنچه براى آن قطع رحم کردید و خون نـاحـق ریـخـتـیدو حرام خداوند را مرتکب شدید, پس بخششى مى کند که احدى قبل از او چنین نکرده باشد.
مى بینید که امام (ع ) چگونه خطاکاران را مورد خطاب قرارمى دهد و نه تنها از تقصیرشان اغماض مـى فـرمـایـد بلکه از عطاءوافر خود محرومشان نمى کند و آن گونه که دیگران انجام نداده اند آن بزرگوار ارواحنا فداه بخشش مى نماید.
پس مخاطبان این کلام رحیمانه همان اکثریتى هستند که جوامع را تشکیل داده و از روى نادانى و فـقـدان تـربـیت الهى آلوده به گناهان شده اند و اکنون به دامن مهر امام زمان خودافتاده و عذر مى طلبند و عفو بیکران او نیز شامل حالشان شده است .
الـبته شاید آنانى که حقوق مردم را تضییع کرده اند و یا خونى به ناحق ریخته اند و ولى دم را راضى ننموده اند مشمول این خطاب نباشند و در محکمه عدل آن حضرت ملزم به اداء دین خود گردند.
اما همانگونه که گفته شد زمان ظهور, عرصه بروز کامل رافت است بنابراین بعید به نظر نمى رسد کـه حـضـرت بـقیة اللّه ارواحنافداه از اینان نیز شفاعت کند و از گذشته آنان اغماض نماید و اورا مـشـمول رافت عامش قرار دهد و حقوق مردم را خودبپردازد و دیه کشتگان را ادا نماید و دلهاى آنـهـا را بـه آنچه خشنود مى شوند راضى کند تا از حق خود بگذرند و قاتل راحلال در دنیا و آخرت نمایند, البته این مطلب اگر چه استبعادى در آن دیده نمى شود بلکه مى توان از بعضى روایات باب شفاعت براى آن استدلال نمود.
 حضرت امام صادق (ع ) مى فرمایند: اذا کـان یـوم الـقیامة وکلنا اللّه بحساب شیعتنا, فما کان للّه سالنا اللّه ان یهبه لنا فهو لهم , وما کان لـلادمـیـین سالنا اللّه ان یعوضهم بدله فهو لهم , وما کان لنا فهولهم , ثم قرا: (ان الینا ایابهم # ثم ان علیناحسابهم ) 
((30)) زمـانـى کـه روز قـیامت فرا رسد خداوند ما را ماموررسیدگى به حساب شیعیانمان مى کند پس آن گـناهانى را که حق اللّه است ما از خداوند درخواست مى کنیم تا به ما ببخشد پس این حقوق به شـیعیان بخشیده مى شود, اما حقوق مردم را از خدامى خواهیم تا به صاحبان حق عوض عطا کند, آنـهـانـیـز بـخـشیده خواهد شد و اما حقوق خود را نیز به آنها مى بخشیم .
سپس این آیه را تلاوت فرمود:بدرستى که بازگشت آنها به سوى ماست # و برماست حساب آنان .
و در بعضى اخبار از روز ظهور حضرت بقیة اللّه الاعظم ارواحنا فداه به روز قیامت صغرى نیز تعبیر شده است .
علاوه در مناجاتى که از آن یاد کردیم آن امام رئوف و آن پدرعطوف چنین فرموده اند: الـلـهـم ان شـیـعـتـنـا خـلـقت من شعاع انوارنا, وبقیة طینتنا, وقد فعلوا ذنوبا کثیرة , اتکالا على حـبناوولایتنا, فان کانت ذنوبهم بینک وبینهم فاصفح عنهم , فقد رضینا, وما کان منها فیما بینهم فـاصـلح بینهم , وقاص بها عن خمسنا, وادخلهم الجنة ,وزحزحهم عن النار, ولاتجمع بینهم وبین اعدائنافی سخطک .
 پـروردگارا, شیعیان ما از پرتو انوار ما خلق شده اند واز زیاده گل ما سرشته گردیدند و گناهان زیادى را بااتکاء بر محبت ما و ولایت ما انجام داده اند, پس اگرآن گناهانى که بین تو و آنهاست از آنـهـا چـشم پوشى فرما چون ما راضى شدیم , و آنچه در بین خودانجام داده اند نیز بین آنها اصلاح فـرمـا و از خـمس ماجبران نما و داخل بهشت , و دور از جهنمشان بدارو بین آنها و دشمنان ما در عذاب و سخطت جمع مفرما.
در این مناجات حضرت امام زمان ارواحنا فداه طلب عفو وآمرزش براى دوستانش مى کند و آنچه از حق مردم بر عهده دوستان است از خداوند مى خواهد تا از خمس اموال که حق آن بزرگوار است جبران نماید و این روایت گرچه براى اثبات مدعى کافى است لکن حدیثى را مى آوریم که حکایت از این واقعه در زمان ظهور آن حضرت دارد.
حضرت امام محمد باقر(ع ) مى فرمایند: ثم یقبل الى الکوفة فیکون منزله بها فلایترک عبدامسلما الا اشتراه واعتقه ولا غارما الا قضى دینه , ولامظلمة لاحد من الناس الا ردها.. .
 . سـپـس (حـضـرت مـهـدى ارواحنا فداه ) روى به کوفه مى آورد و آنجاست منزل او, پس هر غلام مـسـلمانى را خریده و آزاد مى کند و مقروضى نیست مگرآنکه قرضش را ادا مى کند و مظلمه هاى مردم را ردمى نماید.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

یکى از روزها، وزیر بحرین انارى در دست وآن را نزد امیر آورد. روى انار نوشته شده بود: لا اله الا الله، محمد رسول الله، ابو بکر وعمر وعثمان وعلى خلفاء رسول الله. امیر علماى شیعه را فراخواند وگفت، باید به این معجزه، پاسخ دهید ویا آن را بپذیرید. علماى شیعه سه روز مهلت خواستند. ده نفر از علما، براى یافتن پاسخ، تلاش کنند. از میان ده نفر، نیز سه نفر انتخاب شدند. قرار بر این شد که هر شب یک نفر سر به بیابان گذارد ودر آنجا از امام زمان (عجل الله فرجه) کمک بخواهد. شب اول ودوم، نتیجه اى گرفته نشد. شب سوم محمد بن عیسى، به بیابان رفته وبا راز ونیاز وتوسل به امام زمان (عجل الله فرجه) شب را به صبح رسانید ناگهان مردى غریب بر او آشکار شد وپاسخ را به او گفت. محمد بن عیسى به شهر بازگشته وگفت: همگى نزد امیر جمع شوید تا پاسخ را بگویم. همه در انتظار پاسخ او بودند که وى گفت: پاسخ من درون اتاق وزیر است.

همراه با وزیر به اتاق آمده واشاره کرد به کیسه اى که درون سقف مخفى شده بود. کیسه را نزد امیر آوردند وآن را گشودند. از درون کیسه، قالب گلى که همان کلمات روى آن نوشته بوده برون آوردند ومشخص شد که وزیر، این قالب را روى یک انار در حال رشد قرار داده است. محمد بن عیسى به امیر گفت: درون انار هم تنها خاکستر ودود است. انار را مى فشارد وخاکستر ودود را همه مشاهده مى کنند. امیر سؤال کرد، چه کسى این پاسخ را به شما آموخت. محمد بن عیسى گفت: امام زمان ما وحجت خداوند بر زمین، ما را راهنمایى فرمود.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

فهم درست معنای انتظار که آیا به معنی مترصد بودن است یا حرکت، به جواب درست این سؤال وابسته است. در این جا دو دیدگاه مطرح است:

دیدگاه نخست:

اگر سبب تأخیر در فرج وظهور امام عصر (عجل الله فرجه) وانقلاب جهانی فراگیر او را این بدانیم که زمین تا از ظلم وجور پر نشده است، آن حضرت ظهور نخواهد کرد، به ناچار (انتظار) می باید به معنی (مترصد بودن) باشد. از طرفی به بداهت اسلام (می دانیم که) دامن زدن به ظلم وجور وگسترش بیشتر دامنه آن جایز نخواهد بود.

(از طرف دیگر) درست نیست که به مقابله با ظلم برخیزیم؛ زیرا چنین مقابله ای دوره غیبت را طولانی تر می سازد. پس به ناچار باید منتظر بمانیم تا ظلم وجور در زندگی سیاسی، اقتصادی، نظامی وقضایی ما به حدّ کمال برسد چنان که کره زمین از ظلمت ظلم پر شود تا امام (علیه السلام) ظهور کند وانقلاب خود را علیه ظالمان ودر حمایت مظلومان علنی سازد.

دیدگاه دوم:

اگر سبب تأخیر در فرج، عدم وجود یارانی باشد که جامعه و(در گستره ای وسیع تر) دنیا را برای ظهور امام وقیام فراگیر وی آماده سازند وپشتیبان وتکیه گاه انقلاب امام تلقّی شوند، مسأله فرق می کند.

از این رو چاره ای جز اقدام وتجهیز وآمادگی وامر به معروف ونهی از منکر به منظور برپایی اقتدار حق بر زمین وحصول فرج به سبب ظهور امام (عجل الله فرجه) نیست. در نتیجه، انتظار به معنای (مترصد) بودن نخواهد بود. بلکه به معنای حرکت، اقدام وجهاد برای برپایی اقتدار حق بر زمین است؛ یعنی، مفهومی که مهیّاسازی زمین برای ظهور امام وقیام جهانی او را طلب می کند.

بنابر چنین برداشتی از ظهور امام (علیه السلام) وظهور فرج به دست وی، معنای انتظار نیز از جهت مثبت ومنفی، میان (مترصّد بودن) و(حرکت) در نوسان خواهد بود.

هم اکنون برای رسیدن به جواب صحیح، به بررسی این مسأله خواهیم پرداخت:

نقد نظریه نخست:

1- (پر شدن زمین از ظلم وجور) به معنای خشکیدن چشمه توحید وعدل در زمین نیست؛ چنان که مکانی برای پرستش خدا توسط مردم باقی نماند! چنین چیزی محال وخلاف سنّت های الهی است. بلکه معنای این کلمه طغیان وسرکشی قدرت باطل بر ضدّ حق در نبرد دایمی میان حق وباطل است.

2- امکان ندارد ظلم وطغیان قدرت باطل بر ضد حق بیشتر از آن چیزی باشد که هم اکنون هست. امروزه ظلم به بدترین وجهی سراسر زمین را فراگرفته است. آنچه در منطقه بالکان توسّط صرب ها بر ضد مسلمانان بوسنی وهرزگوین گذشت در تاریخ ظلم وارعاب کم تر نظیر داشته است. صرب ها بارها شکم زنان آبستن را پاره کردند وجنین ها را بیرون کشیدند. کودکان را به قتل رساندند وسر بریدند وبا سرهای بریده پیش چشم پدران ومادرانشان توپ بازی کردند.

در (چچن) کودکان را سر بریدند وگوشت تنشان را طعمه خوکان ساختند. ستمی که کمونیست ها در دوره حکومت کمونیستی بر مسلمانان آسیای میانه روا داشته اند، چنان است که لرزه بر اندام انسان می اندازد. شکنجه های وحشیانه ای که بر مسلمانان زندانی در زندان های اسرائیل اعمال می شود، از محدوده بیان بیرون است. برتر وبالاتر از همه این ها، ظلم وتصفیه ونابودی وشکنجه وزندانی است که در عراق بر مؤمنان به دست پلیس بعثی صدامی در جریان بوده وهست که هیچ تعبیری از توصیف آن بر نمی آید...

آنچه در گوشه گوشه دنیای اسلام بر مسلمانان - تقریباً در تمام مناطق - می رود، بسیار وحشتناک وفراتر از ظلم وستم و(پر شدن زمین از ظلم وجور) است، ولی کمتر دیده شده که افکار عمومی جهان نسبت به این ظلمِ وحشتناک اعتراضی داشته باشند. این بی تفاوتی از همه بدتر وزشت تر ونشانه انحطاط وجدان اخلاقی در جامعه جهانی وفرهنگ مادّی بشر معاصر است.

انحطاط وجدان اخلاقی، نمودِ خطری است در تاریخ انسان که پیوسته سقوط فرهنگی را در پی خواهد داشت وقرآن از آن به (هلاک امّت ها) تعبیر می کند.

(وجدان) نیاز اصلی واساسی انسان است. همان گونه که انسان بدون (امنیت)، وبدون (بهداشت ودرمان) وبدون (غذا) و(نظام سیاسی) و(علم (وفن آوری)) قادر به ادامه زندگی نیست به همان سان بدون وجدان، قادر به ادامه حیات نیست، وهرگاه سرچشمه های وجدان بخشکد، سقوط فرهنگی نتیجه طبیعی این حالت خواهد بود. (وبه تعبیر قرآن) پس از سقوط نیز قانون (استبدال)، (تبدیل) و(ارث) بر زندگی بشر حاکم خواهد بود، واین، همان حالت قیام جهانی امام عصر (علیه السلام) وبرپایی دولت جهانی وفراگیر اوست.

3- غیبت امام (علیه السلام) به سبب طغیان شرّ وظلم وفساد بوده است واگر چنین نبود، امام (علیه السلام) غایب نمی شد، بنابراین، چگونه طغیان ظلم وفساد سبب ظهور امام (علیه السلام) وخروج او از پرده غیبت خواهد بود؟!

4- برخلاف نظر برخی، گرایش دنیای امروز به سمت سقوط نظام های سیاسی، نظامی واقتصادی ستمگر است. همه ما چگونگی سقوط اتحاد شوروی را در ظرف چند ماه شاهد بوده ایم. مَثَل چنین کشورهایی مَثَل بنایی توخالی است که از داخل پوسیده شده وکسی قادر به نگهداری آن از سقوط نیست.

طوفان تغییر هم اکنون در امریکا - یعنی ابرقدرت دنیا - وزیدن گرفته واین کشور را در بُعد اقتصادی، امنیتی، اخلاقی ومقبولیّت دچار زلزله های سخت ودرهم کوبنده ای کرده است. 

نظام جاهلی امروز، شمارش معکوس سقوط وفروپاشی خود را شروع کرده است؛ بنابراین از چنین نظامی چگونه انتظار قدرت وجنگ ووحشیگری بیشتری داشته باشیم؟!

5- به علاوه، آنچه در نصوص غیبت دیده می شود این است که:

((امام عصر (علیه السلام)) زمین را از عدل وداد پر می کند، چنان که از ظلم وجور پر شده است،( نه بعد از آن که از ظلم وجور پر شده باشد).

معنای آن، این نیست که امام (علیه السلام) منتظر بماند تا ظلم وفساد بیشتر از آن چیزی که هم اکنون هست، بشود. بلکه معنای روایت این است که امام (علیه السلام) هنگامی که ظهور می کند، زمین را از عدل وداد پر می سازد وبا ظلم وفساد در جامعه مبارزه می کند، تا جایی که جامعه بشری از ظلم وفساد پاک شود؛ چنان که در گذشته از ظلم وفساد پر بوده است.

اعمش از ابی وائل روایت کرده که امیرمؤمنان (علیه السلام) درباره حضرت مهدی (عجل الله فرجه) فرموده است:

(یخرج علی حینِ غفلة من النّاس واِماتةٍ من الحقِّ واظهار من الجور، یفرح لخروجه اَهْلُ السَّماءِ وسکّانها، وَیَمْلأ الارض عدلاً کما مُلِئَتْ ظلماً وجَوْراً).

(در هنگامه غفلت مردم، نابودی حق وآشکاری ظلم، (امام (علیه السلام)) خروج می کند. به سبب این خروج، اهل آسمان وساکنان آن شادمان می شوند وزمین را از عدل وداد پر کند؛ چنان که از ظلم وجور پر شده باشد).

در روایت دیگری است:

(یَمْلَاءُ الارضَ عدلاً وَقِسْطاً، کما مُلِئَتْ جوراً وظلماً) یا (بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجوراً).

(زمین را از عدل وقسط پر کند، چنان که از ظلم وجور پر شده است) یا (بعد از آن که از ظلم وجور پر شده است).

به نظر من معنی جمله (پر شدن زمین از ظلم وجور) این است که ظلم وجور چنان زیاد شود که مردم از آن فریاد وفغان بردارند؛ ظلم نقاب تبلیغاتی خود را - که نزد مردم خوب جلوه می کرد - فروافکند وچهره حقیقی اش را آشکار سازد؛ این تشکیلات ونظام ها در تحقّق رفاه وآسایش وامنیّت که به مردم وعده می داده اند شکست بخورند؛ پس از این شکست های گسترده است که مردم در جستجوی نظام الهی ای که آنان را از این ناکامی ها برهاند به حرکت در می آیند ورهبری ربّانی را می جویند که دست شان را بگیرد وبه سوی خدای تعالی رهنمونشان سازد.

این شکست های پی در پی هم اکنون در زندگی مردم یکی پس از دیگری رخ نموده است. بزرگ ترین آن با سقوط اتحاد جماهیر شوروی تحقق یافته ودر سال های اخیر آشوب های تندی امریکا را به لرزه نشانده است. هر کدام از این ناکامی ها مردم را به سوی نظام الهی ورهبر ربّانیِ نجات بخش سوق می دهد.

تا این جا به طور فشرده نظریه نخست علل تأخیر فرج امام عصر (علیه السلام) را مورد نقد قرار داده ایم. هم اکنون بحث خود را در باب نظریه دوم آغاز می کنیم.

نظریه دوم در علل تأخیر در فرج:

این نظریه در فهم علل تأخیر فرج وظهور امام (علیه السلام) به علل واقعی تکیه کرده است که نخستینِ آن ها، عدم وجود یاوران کافی از جهت کمیّت وکیفیت در میان شیعیان وانصار امام (علیه السلام) است.

بی گمان انقلابی که امام (علیه السلام) رهبری آن را به عهده خواهد داشت، انقلابی جهانی وهمگانی است که مستضعفان ومحرومان در آن امامت وسرپرستی جامعه بشری را عهده دار خواهند بود:

(ونُریدُ ان نَمُنَّ علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمةً ونجعلهم الوارثین).

(ما می خواهیم بر آنان که در زمین خوارشان شمرده اند منّت نهیم وآنان را پیشوایان مردم گردانیم وایشان را وارث زمین کنیم).

ومؤمنان مستضعف در این مرحله، تمام آنچه را که طاغوت ها از قدرت وثروت در دست دارند، به ارث برند:

(ونجعلهم الوارثین)

(وآنان را میراث بران قرار دهیم)

(اِنَّ الارضَ یرثها عبادی الصالحون).

(بندگان شایسته ام میراث بران زمین خواهند شد).

وسلطه بر گستره زمین، نصیب آنان خواهد بود:

(ونُمکِّنُ لهم فی الارضِ).

(ودر زمین، قدرتشان دهیم).

امام (علیه السلام) در این مرحله، تمام زمین را از لوث شرک وظلم پاک خواهد کرد:

(یملأ الارض عدلاً کما مُلِئَتْ ظلماً وجوراً)

(زمین را از عدل وداد پر کند؛ چنان که از ظلم وجور پر شده است).

تا همان گونه که دربرخی روایات، تصریح شده، درشرق وغرب عالم جایی که در آن ندای (لا اله الاّ الله) طنین انداز نشود، یافت نخواهد شد.

محور این انقلاب فراگیر جز (توحید) و(عدل) نخواهد بود. چنین انقلابی به ناچار زمینه سازی های زیادی را در سطح عالی هم از جهت کمیّت وهم از جهت کیفیت (نیروها وامکانات) می طلبد. اگر این آمادگی ها ایجاد نشود، چنین انقلاب فراگیری در سنّت های الهی در تاریخ بشری به تحقق نخواهد پیوست.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

درختى است که پاى در آب و سر در آتش دارد او، مدافع سرسخت بدن ، در برابر بیمارى سرطان است .
خرما یکى از میوه هایى است که مقدار فسفر و کلسیم آن درست به مقدار فسفر و کلسیمى است که به طور طبیعى در بدن ما وجود دارد.
خرما داراى ویتامین ((آ)) است و بطورى که مى دانید این ویتامین مخصوص رشد است و همین ویتامین است که براى نگهدارى کلسیم در بدن براى تعادل اعصاب و تغذیه بدن لازم است .
فسفرى که در خرما وجود دارد، سلولهاى عصبى را سرزنده نگه مى دارد و این ماده حیاتى است که چاره و درمان موثر تمام کمبودهاى بدن مى باشد.
بر طبق تحقیقات علمى که اخیرا به عمل آمده است ، معلوم شده است که احتیاج انسان به آهن 9 درصد میلى گرم در هر روز است . با تجزیه اى که در خرما به عمل آورده اند ثابت شده است که در هر صد گرم خرما 6/3 تا 5 میلى گرم آهن وجود دارد.
پس با مصرف مقدارى کمى خرما، احتیاج بدن به آهن رفع مى شود و چنانکه مى دانید آهن نیرو دهنده گلبولهاى قرمز خون است و چون خرما داراى مقدار زیادى آهن است در جلوگیرى از کم خونى و یا معالجه و درمان آن اثر کاملى دارد.
وجود منیزیوم در خرما نیز قابل توجه است ... معمولا براى یک کیلو خرما یک متر مکعب آب لازم است در مناطقى که درختان خرما مى روید کمیاب است و سرشار از املاح معدنى مخصوصا منیزیوم است که میوه خرما از آن بهره کافى مى برد. وجود منیزیوم در خرما سبب شده است صحرانشینان که در واحه ها و آبادى هاى نزدیک به درختان خرما زندگى مى کنند و اغلب خوراک آنها خرما است از ابتلا به سرطان مصون بمانند. زیرا ثابت شده است منیزیم یکى از موادى است که اگر به مقدار کافى در غذا باشد مصونیت در مقابل سرطان ایجاد مى کند.
ماده گرانبهاى منیزیم علاوه بر این که در مقابل سرطان مصونیت مى دهد خودش هم ((کاتالیزور)) است و این ((کاتالیزور)) براى اصول تغذیه ما لازم است زیرا منیزیم انرژى عضلاتى را تقویت مى کند و قواى عصبى و عمومى بدن را افزایش مى دهد.
منیزیم با فسفر تقویت کننده اعمال فکرى ما نیز هستند.
این نکته را هم ناگفته نگذاریم که منیزیوم براى پروستات و کلیه ها هم ماده غذایى گرانبهایى است .
گاهى کلیه ها نمى توانند از ورود قند به خون جلوگیرى کنند و در نتیجه بیمارى ((دیابت )) پیدا مى شود در این صورت یک رگه منیزیوم مى تواند جریان کارها را به سیر طبیعى خود سوق دهد اشخاصى که به بیمارى دیابت مبتلا شده اند خرما براى آنها شیرینى طبیعى است و چون داراى ویتامین ((ب 2)) نیز هست ، غذا را خیلى زود جذب بدن خواهد کرد.
خرما باید تازه و طبیعى باشد. خرمایى که تخمیر شده . یا با مواد شیمیایى شسته باشند براى سلامتى خوب نیست و حتى الامکان باید خرماى تازه و طبیعى مصرف کرد.
کسانى که دچار کم خونى شده اند مى توانند در جاهایى که درختان ((خرما وجود دارد رژیم خرما بگیرند و به جاى هر غذایى روزى نیم کیلو خرما بخورند و چنانچه این کار را یک ماه ادامه دهند، کم خونى آنها برطرف خواهد شد و داراى رنگ و رخسار سالم و شادابى خواهند شد.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

مردى زنش را به خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام فرستاده و این پرسش را سوال نمود: «آیا من از شیعیان شما هستم یا نه؟» حضرت جواب داد: «اگر تو به دستورات و گفته هاى ما عمل مى کنى و از آنچه تو را ممنوع کرده ایم ترک مى نمایى، شیعه ما هستى وگرنه، نه. [ان کنت تعمل بما امرناک و تنهى عما زجرناک عنه فانت من شیعتنا و الا فلا.]» زن چون این پیام را به شوهرش رسانید، او شروع به گریه و ناله کرد و گفت: چه کسى از این همه گناهان دورى مى کند؟ من که چنین نیستم. بنابراین همیشه در آتش جهنم خواهم بود زیرا کسى که شیعه اهل بیت نباشد طعمه ابدى آتش قهر خدا خواهد بود. [یا ویلى و من ینفک من الذنوب و الخطایا، فانا اذا خالد فى النار، فان من لیس من شیعتهم فهو مخلد فى النار.] زن، چون مرد خود را بسیار پریشان دید، دوباره به خدمت فاطمه علیهاالسلام برگشته و واکنش شوهرش را در برابر جواب آن حضرت، به اطلاع بى بى رسانید. فاطمه علیهاالسلام دوباره پیغام داد: به او بگو چنین فکر نکن، شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشت خواهند بود و دوستان ما نیز که به مقام شیعه بودن نمى رسند، همیشه در آتش دوزخ نخواهند بود. گناهان آنان در اثر گرفتارى به بلاها و بیماریها در دنیا محو مى شود. بقایاى گناهانشان نیز در عرصه ى محشر- در اثر ترس و وحشت از آن صحنه- کم مى گردد و سپس در طبقات بالاى آتش جهنم نیز با عذاب محدود الهى پاک مى شوند، آنگاه با محبت و شفاعت ما نجات پیدا مى کنند. [بحارالانوار، ج 68، ص 155.] قابل توجه است که فاطمه ى زهرا علیهاالسلام پناه و مرجع فکرى و مذهبى مسلمانان بود، حتى مسلمانان مرد نیز، که نسبت به اهل بیت نزدیک بودند، همچون زنان مسلمان به محضر فاطمه علیهاالسلام شتافته و از حوزه ى علمى آن یادگار رسول خدا کسب فیض مى کردند و از این طریق احادیث و روایاتى را از آن بزرگوار به دیگران انتقال مى دادند، که سلمان، ابوذر، مقداد و... از این گروه بودند، و ما برخى سخنان سلمان را، در بحثهاى گذشته، از آن حضرت نقل نمودیم.

علاوه بر اینها، سخنان در ربار آن حضرت در جمع مهاجرین و انصار در مسجد رسولخدا و خطابه هاى آتشین وى در کنار زنان مدینه که به عیادتش شتافته بودند و همچنین احتیاجات ارزشمند و دشمن شکن آن شفیعه ى روز جزا، همه و همه، نشان آموزش و پرورش آن حضرت به حساب مى آید، که باعث بیدارى و هدایت مومنین و خوار و زبونى منافقین و غاصبین خلافت مى گردید.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد


سوره مبارکه یاسین در تمام زندگى ، جسم و جان ، مال و ثروت ، صحت و سلامتى ، حیات و مرگ و دنیا و آخرت انسان اثر مى گذارد.
پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) و ائمه هدى اثرات آن را بیان کرده اند.
رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) به حضرت على (علیه السلام ) فرمود: یا على ! سوره مبارکه یاسین را تلاوت کن ؛ زیرا در آن برکاتى است . از جمله :
1- اگر شخص گرسنه اى آن را تلاوت کند خداوند روزى او را مى رساند و سیرش مى گرداند.
2- هرگاه تشنه اى آن را قرائت کند خداوند آبى فراهم مى آورد تا او سیراب شود.
3- هرگاه شخص عریان و برهنه اى آن را بخواند، خداوند لباسى براى او فراهم مى کند و او را مى پوشاند.
4- هر مرد و زن عَزب و مجردى که آن را تلاوت کند، خداوند وسیله ازدواجشان را فراهم مى کند.
5- هر انسان ترسناک و خائفى که آن را تلاوت کند، خداوند ترس و خوف او را مبدل به امنیت مى گرداند.
6- هر انسان مریض و رنجورى که آن را تلاوت کند خداوند صحت و سلامتى را شامل حالش مى گرداند.
7- هر شخص زندانى اگر آن را در زندان تلاوت فرماید، خداوند وسیله آزادى او را فراهم مى گرداند.
8- هر مسافرى که آن را در سفر بخواند بى گمان سفرش بى خطر خواهد شد و به سلامتى به منزلش برمى گردد.
9- اگر آن را بالین هر میتى بخوانند، خداوند عذابش را تخفیف مى دهد ((یا او را مى آمرزد.))
10- هر کس چیزى از او گم شده باشد و آن را قرائت کند آن چیز پیدا مى شود.
11- اگر شخص گم شده اى آن را بخواند راه را پیدا مى کند و به سلامتى به مقصد مى رسد.
12- اگر غذاى عده اى کم باشد و کافى براى همه افراد نباشد آن سوره را بخوانند، غذاى آنان برکت پیدا مى کند، طورى که براى همه افراد کافى باشد.
13- اگر بر زنى که زائیدن بر او سخت و دشوار باشد خوانده شود، وضع حمل بر او آسان مى شود و اولاد به راحتى به دنیا مى آید.
14- کسى که آن را تلاوت فرماید، فقر و فاقه در دنیا به سراغش نمى آید.
15- اگر کسى آن را قرائت کند در تجارت و کسب ضرر و زیان نمى بیند ((در تجارت )) سود مى برد.
16- در حوادث و بلاهاى زمینى و آسمانى خانه اش خراب و ویران نمى شود.
17- هر که آن را تلاوت نماید، در طول عمرش دیوانه و جن زده نمى شود و عقلش زایل نمى گردد.
18- تلاوت کننده آن به مرض جذام دچار نمى گردد.
19- کسى که آن را تلاوت کند به مرض وسواس و دو دلى و حیرانى مبتلا نمى شود.
20- بیما/رى هاى مضر تلاوت کننده را از پاى در نمى آورد و بیمارى او برطرف مى شود.
21- خداوند متعال سختى و دشوارى و تلخى جان کندن را براى او آسان مى گرداند.
22- خداوند خودش متصدى و مباشر قبض روح تلاوت کننده آن مى باشد.
23- خداوند فراخى روزى و گشایش در زندگى را براى خواننده آن به عهده مى گیرد.
24 - خداوند ضامن خوشحالى او هنگام مرگ گردیده است .
25- خداوند در آخرت خشنودى او را تعهد فرموده ، و همه فرشتگان آسمان و زمین را خطاب فرموده که : من از این بنده راضى هستم . شما هم براى او طلب آمرزش کنید.
26- خداوند شیطان را از خواننده آن دور مى گرداند که او را وسوسه نکند و هزار فرشته را مى فرستد تا او را از شر هر شیطان و هر آفت حفظ فرمایند.
27- خداوند بعد از مرگ سى هزار فرشته را موکل غسل دادن او مى گرداند که همگى براى او طلب استغفار کنند و او را مشایعت نمایند تا به قبرش برسانند و بعد از آن که داخل قبرش نهادند، ملائکه همان جا عبادت کنند و ثوابش را در نامه عمل او بنویسند، قبرش تا چشم او کار مى کند وسیع مى شود و او را فشار نمى دهد و نورى از قبرش تا آسمان بالا مى رود.
28- خداوند در روز قیامت به او مى فرماید: اى بنده من ! شفاعت کن تا شفاعت تو را درباره همه کسانى که شفاعت آنان را نموده اى قبول نماییم .
29- خواننده آن را در ایستگاه هاى قیامت نگاه نمى دارند و بدون حساب داخل بهشت مى نمایند.
30- او را به واسطه گناهانش داخل جهنم نمى کنند و پرونده عمل او را باز مى گذارند در حالى که گناهى در آن دیده نمى شود و موجب تعجب ملائکه واقع مى شود.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

انسان وقتى این احادیث را مى‏بیند به این فکر مى‏افتد که کسى که با این حقایق قرآنى و معارف اسلامى آشنایى و رابطه‏اى ندارد، چگونه زندگى وى کند و در زندگى به چه چیزى دلگرم است؟ از زندگى چه فهمیده و چه فهمیده و چه مى‏خواهد و دنبال چه بهره‏اى است؟ این انسان به بیان قرآن واقعا کور است، در جهانى تنگ و محدود زندگى مى‏کند، افکارش خیلى کوتاه و روحش خیلى کوچک و دلش خیلى محدود است و در ظلمت زندگى مى‏کند. اما مردى که با این حقایق و معارف آشنایى دارند، جهان را چگونه مى‏بینند، آفرینش را چه آفرینشى و چه دستگاهى مشاهده مى‏کنند، با چه احساسى زندگى مى‏کنند و با چه نورانیتى و چه روح بزرگى زندگى را مى‏گذرانند؟ این مردم واقعا جهان را براى خود تنگ نمى‏بینند. در این باره آیاتى در قرآن مجید هست که بعضى از آنها را ذکر مى‏کنیم.

در آیه 122 از سوره انعام پروردگار جهان مى‏فرماید:أومن کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشى به فى الناس کمن مثله فى الظلمات لیس بخارج منها. این میت و مرده که در آیه آمده همان کافر است. آدمهایى که نسبت به معارف دین و عالم غیب و ماوراى ماده درکى نکرده‏اند و احساسى ندارند و خدا را در همین جهان ماده مى‏بینند، اینها مرده‏اند، در ظلمت و تاریکى زندگى مى‏کنند و هیچ نور ندارند. آیا اینها مثل کسانیند که ما به آنها حیات بخشیدیم و به آنها نور دادیم تا با آن در میان مردم رفت آمد کنند. این نور، نور علم و معرفت است، آشنایى به حقایق و معارف است. این نور احساس عظمت این جهان است و آنچه براى این جهان مفید است مثل این حقایق. آیه دیگر آیه 72 از سوره اسراء است. و من کان فى هذه أعمى فهو فى الاخر أعمى و أضل سبیلا. در آیه قبل، تعبیر مرده و زندگى در تاریکى به کار رفته بود، اما در این آیه تعبیر کور آمده است. کسى که نسبت به معارف آشنایى ندارد به حقیقت کور است. وقتى در دنیا کور است و نتوانسته حقایق را درک کند، در آخرت کورتر و گمراه‏تر است و راهى به سوى خیر و خوبى و سعادت و لطف و عنایت خدا نمى‏یابد.

آیات 124 به بعد سوره طه این است و من أعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیامه اعمى قال رب لم حشرتنى أعمى و قد کنت بصیرا قال کذلک أتتک ایاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسى کسى که از یاد خدا روى بگرداند، در تنگا مى‏زید، و او را در قیامت کور محشور مى‏کنیم. آنجا فریادش بلند مى‏شود که پروردگارا چرا مرا کور محشور کردى در حالى که در دنیا چشمانم مى‏دید. به او خطاب مى‏شود آیات ما براى تو آمده و تو آنها را فراموش کردى و اعتنایى به آن نکردى، اینچنین است که ما هم اینجا تو را فراموش کردیم و واگذاردیم.

در این آیه، زندگى کسى که نسبت به معارف آشنایى ندارد زندگى در تنگنا و زندگى کورکورانه توصیف شده است. آدمى که در دنیا، زندگى را همین زندگى مادى و طبیعى مى‏بیند و مردن را امرى عادى و طبیعى تلقى مى‏کند و چیزهایى را که در پس پرده‏ها هست نمى‏بیند، و فقط ظاهرها را مى‏بیند، و به تعبیر قرآن یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون ( این کور است و در تاریکى زندگى مى‏کند، حقایق را نمى‏بیند. او تنگ نظر و کوتاه همت است و روح کوچکى دارد.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin

کد صلوات شمار برای وبلاگ