سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبان مهدی عج گچساران


همین طور که مى رفت دانه دانه تسبیحش را که از هسته هاى خرما درست کرده بود مى شمرد و ذکر مى گفت ، در اطراف شهر کارى داشت . به کنار مزرعه اى رسید. سه نفر را دید که به سختى مشغول بیل زدن بودند.
با خود گفت : ((بهتر است بروم یک خسته نباشید به آنان بگویم و اگر آب خنکى هم داشته باشند جرعه اى بنوشم )) و راهش را به سوى آنان کج کرد.
سلام .
علیکم السلام .
خدا قوت ، خسته نباشید!
سلامت باشى !
مدتى به عرق هاى روى پیشانى او، که در زیر آفتاب مثل دانه هاى مروارید مى درخشید، نگاه کرد. او بزرگى از بزرگان قریش بود، با آن اندام فربه ، آن هم در چنین هواى گرمى به شدت روى مزرعه اش کار مى کرد و دو غلام نیز کمکش مى کردند.
با خود اندیشید از امامى مثل او بعید است در این هواى گرم و طاقت فرسا و با این همه زحمت به فکر دنیا باشد، بهتر است به نزد او بروم و او را نصیحت کنم . جلو رفت و گفت : خدا کارهایتان را سامان دهد، آب خوردن دارید؟
یکى از غلامان آب گوارایى به او داد. مشک آب را به دهانش چسباند و چند جرعه خورد، با خود گفت ((الان موقعیت خوبى است ))، رو به امام باقر کرد و گفت : آقا، شما با این مقام و مرتبه درست است به فکر دنیا و طلب مال باشید؟ اگر خداى نکرده ، در این حال اجل شما فرا رسد چه خواهید کرد.
امام دست از کار کشید و جلوتر آمد و با پشت دست عرق هاى درشتى را که روى پیشانى اش بود پاک کرد و فرمود: مگر در حال ارتکاب گناه هستم .
نه ، ولى شما نباید این قدر براى مال دنیا به خود زحمت بدهید.
به خدا سوگند، اگر در این حال مرگ به سراغم بیاید در حال اطاعت خدا از دنیا رفته ام .
چه اطاعتى ، شما که دارید بیل مى زنید، آن هم براى دنیا!
همین تلاش من براى کسب روزى ، عبادت خداست ؛ با همین کار، خود را از تو و دیگران بى نیاز مى سازم و دست نیاز پیش کسى دراز نمى کنم ؛ زمانى از خدا بیمناکم که در حال نافرمانى از او اجلم فرا برسد.
 محمد بن منکدر از این حرف امام به خود آمد و رو به امام کرد و گفت : خدا رحمتت کند، من مى خواستم شما را نصیحت کنم ، اما بر عکس شد، شما مرا آگاه کردید.
راضى به رضاى او
چهار پنج نفر جمع شدیم و به راه افتادیم . در طول راه به یکى از همراهان گفتم ((بهتر است چیزى برایش بخریم و ببریم ، دست خالى رفتن خوب نیست )). او نیز به بقیه دوستان گفت و توافق کردیم مقدارى میوه از بازار بخریم . تا خانه آن استاد بزرگ راه زیادى نمانده بود. هنگامى که به در خانه اش رسیدیم خدمتکار داشت از خانه بیرون مى آمد. گفتم : آقا تشریف دارند؟
بله .
برو بگو عده اى از دوستان براى عیادت فرزندتان آمده اند.
خدمتکار به داخل برگشت و پس از چند لحظه ما را به حضور امام باقر (علیه السلام ) راهنمایى کرد. با دیدن امام سلام کردیم و او نیز با خوش ‍ رویى پاسخ گفت . وقتى حال بیمارش را پرسیدیم غم و اندوه بیشترى بر چهره اش نشست . آرام و قرار نداشت و بسیار بى تاب بود. حق هم داشت ، ما که پدر بودیم مى فهمیدیم او در چه حالى است ، مریضى فرزند براى پدر خیلى سخت است ، مخصوصا مرضى که علاج ناپذیر باشد. پدر و مادر حاضرند بیشترین سختى ها را تحمل کنند، ولى حتى خارى به پاى فرزندشان فرو نرود.
با دیدن چنین وضعى فقط چند دقیقه نشستیم و صلاح ندانستیم بیشتر از آن مزاحم امام شویم . با اشاره من دوستان هم برخاستند و پس از آرزوى سلامتى و بهبودى براى فرزند امام خداحافظى کردیم و بیرون آمدیم . در راه یکى از دوستان گفت ((دیدید امام چقدر ناراحت بود؟)). آن یکى گفت ((آرى ، اگر این کودک طورى شود او چه مى کند!)). سر کوچه از همدیگر خداحافظى کردیم و هر کس راه خانه اش را در پیش گرفت .
آن شب تا دیر وقت بیدار بودم و در رختخواب از این پهلو به آن پهلو مى غلتیدم ، به فکر آن کودک مریض بودم تا سرانجام خوابم برد.
روز بعد از کوچه مى گذشتم که صداى زارى و شیون عده اى از زنان توجهم را جلب کرد. صدا از خانه امام بود. سراسیمه خود را به آنجا رساندم . در خانه باز بود و وارد شدم . خدمتکار امام را که دیدم پرسیدم : خدا بد ندهد، چه شده ؟
چشم هایش پر از اشک شد و گفت : مریض فوت کرد.
انا لله و انا الیه راجعون ، امام کجاست .
در اتاقش نشسته است و مهمان دارد، شما هم اگر مى خواهید تسلیت بگویید مى توانید بروید و امام را ببینید.
با دیدن امام دست در گردنش انداختم و تسلیت گفتم و از خدا برایش صبر طلبیدم ، اما وقتى دیدم چهره اش بر خلاف دیروز آرام است و اثرى از پریشانى دیروز در او دیده نمى شود بسیار تعجب کردم ، گفتم : اى امام بزرگوار، دیروز که فرزندتان مریض بود خیلى بى تاب و نگران بودید، اما اکنون که درگذشته و به رحمت خدا رفته ، انتظار داشتیم حالتان از دیروز هم بدتر باشد، ولى شما را با رویى گشاده مى بینیم ، حکمتش چیست .
ما نیز مثل هر پدرى دوست داریم عزیزانمان سالم و بدون درد باشند، اما زمانى که امر خداوند سررسید و تقدیر خدا قطعى شد خواست خدا را مى پذیریم و در برابر اراده و مشیت الهى تسلیم و راضى هستیم .
 در راه با خود مى اندیشیدم انسان چقدر باید دریا دل باشد تا در اوج عواطف انسانى روحیه اى مطیع در برابر حکم خداوند داشته باشد، اگر چنین مساءله اى براى من اتفاق افتاده بود تا چند روز حال خود را درک نمى کردم ، اما او قلبى داشت که با وجود اندوه فراوان همچون دریایى آرام و پر ابهت بود، در دلم به این مکتب انسان ساز و پیشواى آن آفرین گفتم .






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

راه درازى را طى کرده بود، اما سرانجام رسید. با نشانى اى که در دست داشت به سراغ او رفت و در زد. خدمتکار در را باز کرد. گفت : به اربابت بگو که فلانى آمده و چند دقیقه اى قصد مزاحمت دارد.
خدمتکار به داخل خانه رفت و پس از چند لحظه در آستانه در ظاهر شد و گفت : آقا مى گوید بعدا بیا، الان وقت ندارد.
مرد خسته بود و کلافه ، به خدمتکار گفت : برو بگو ابوحمزه آمده و کار بسیار مهمى دارد.
خدمتکار دوباره رفت و پیام او را به آقایش رساند، پس از چند لحظه آمد و گفت : آقا مى گوید الان کار دارم ، بگو فردا بیاید.
مرد عرب دست هایش را از شدت ناراحتى به هم کوبید و رفت . گره کارش ‍ به دست او باز مى شد و به هر ترتیبى بود باید تا فردا صبر مى کرد. سنگریزه هاى وسط کوچه را با پایش پرتاب مى کرد و به این شکل عقده و عصبانیتش را خالى مى کرد.
شب شد و او تصمیم گرفت شب را در کنار مسجد زیر سایه بانى که از برگ هاى درخت خرما درست شده بود بگذراند. گرماى هوا از یک سو و پشه هاى سمج از سوى دیگر دیوانه اش کرده بودند و با هر بدبختى بود آن شب را به صبح رساند. صبح دوباره به راه افتاد و به خانه همان شخص ‍ رسید، در زد و طبق معمول خدمتکار در را باز کرد، با تمسخر گفت : آقا وقت دارند؟!
خدمتکار گفت : آقا دارند صبحانه مى خورند و یک ساعتى طول مى کشد، همین جا پشت در بمان تا صدایت کنم (این را گفت و در را بست ).
مرد عرب که بسیار عصبانى شده بود زیر لب چند فحش به خودش داد و روى تخته سنگى که در کنار در بود نشست . یک ساعت تمام شد. برخاست و در زد. خوشبختانه این بار اجازه ورود پیدا کرده بود. وارد شد و بدون سلام و علیک بر سر آن آقا فریاد زد: مرد حسابى ، تو مسلمانى ، اصلا تو آدمى ؟
آقا درست صحبت کن ، این چه طرز حرف زدن است .
از دیروز بعد از ظهر مرا معطل کرده اى ، حال مى گویى درست حرف بزنم .
خب بد موقع آمدى ، حال چه کار دارى .
کارم فعلاً بماند، هیچ مى دانى از دیروز تا این لحظه مورد لعنت خدا بودى ؟
مرد در حالى که قاه قاه مى خندید گفت : چرا، چون تو از دستم عصبانى هستى ؟
نه ، چون چیزى را که من مى دانم اگر تو هم مى دانستى این گونه برخورد نمى کردى .
بگو بدانم که چه مى دانى .
مگر نشنیده اى که امام باقر (علیه السلام ) فرموده ((هر مسلمانى که چهره اش را از مسلمان دیگر پنهان کند و به نیازش پاسخ ندهد تا زمان ملاقات مورد لعنت خدا خواهد بود)).
مرد که خنده بر لبش خشک شده بود پرسید: از چه کسى شنیده اى .
از خود امام ، وقتى امام این حرف را مى زد من آن جا حضور داشتم ، حتى پرسیدم که اگر این ملاقات چند روز طول بکشد و امام فرمود ((آرى )).
او مى دانست ابوحمزه دروغ نمى گوید و از یاران امام باقر (علیه السلام ) است ، شرمنده شد و گفت : به خدا قسم نمى دانستم ، برادر، حلالم کن ، من از تو معذرت مى خواهم ، حال در خدمتم و تا کار تو را سر و سامان ندهم دست به کار دیگرى نمى زنم .
 کار انجام شد و موقع خداحافظى آن دو همدیگر را در آغوش گرفتند. مرد به ابوحمزه گفت : برادر، خدمت امام که رسیدى سلام مرا به او برسان .






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

از جمله موضوعات مورد تأکید علماى اخلاق و ارباب سیر و سلوک، پرهیز از پرخوابى و پرحرفى است. این دو، موانعى مهم و رایج براى رسیدن به کمال معنوى و تقرب الى الله به شمار مى‌آیند. البته چیزهاى دیگرى مانند پرخورى نیز مانع رسیدن انسان به کمال معنوى مى‌گردد؛ اما در مورد آنها ممکن است بگوییم به سبب لذایذ یا منافعى که دارند توجه انسان را به خود جلب مى‌کنند. در حالى که امرى مانند خوابیدن، فى نفسه هیچ مطلوبیت و یا فایده‌اى حتى براى دنیاى انسان ندارد، مگر آن اندازه‌اى که موجب رفع نیاز انسان و تجدید قواى او براى پرداختن به وظایف واجبش مى‌گردد. بر خلاف لذّتِ خوردن که ممکن است براى انسان ایجاد انگیزه نماید، خوابیدن لذتى براى انسان ندارد، اگر هم لذتى داشته باشد، مربوط به مقدمات آن و یا موقعى است که انسان از خواب برمى‌خیزد. کسانى که از روى تنبلى و یا در اثر پرخورى زیاد مى‌خوابند، نه تنها از کمالات معنوى و انسانى محروم مى‌شوند، بلکه از وظایف دنیوى خود نیز باز مى‌مانند.

هم چنین یکى از کارهایى که انسان براى انجام دادن آن باید انرژى زیادى مصرف کند، حرف زدن است. سخنرانان و معلّمان، خصوصاً کسانى که از لحاظ جسمى‌ضعیف ترند، به این موضوع به خوبى واقف اند؛ زیرا پس از سخنرانى و یا تدریس آثار خستگى و از دست دادن انرژى را به وضوح در خود احساس مى‌کنند. حرف زدن زیاد باعث مى‌شود تا انسان از انجام اعمال مفید باز بماند. البته اگر مقصود از حرف زدن، تعلیم و موعظه و کمک کردن به دیگران باشد نه تنها مذموم نیست بلکه امرى لازم و ضرورى است، اما صِرف پرگویى و پرحرفى نه نفع دنیوى به دنبال دارد و نه نفع اخروى؛ حتى ممکن است انسان در اثر آن به لغزش‌هاى زیادى هم مبتلا شود که براى دنیاى او هم ضرر داشته باشد. در اثر همین پرگویى‌ها است که کدورت‌ها پیدا مى‌شود، تنش‌ها به وجود مى‌آید و از لحاظ معنوى هم انسان دچار گناهانى هم چون غیبت، تهمت و مفاسد دیگرى از این قبیل مى‌گردد. افرادى که به پرحرفى عادت کرده اند، از این کار خود لذت مى‌برند. ابتلاى به این عادت زشت که به دست خود انسان صورت مى‌گیرد، موجب به خطر افتادن منافع دنیوى و اخروى انسان مى‌گردد. بنابراین انسان باید مراقب باشد تا خداى ناکرده به پرخوابى و پرحرفى عادت نکند.

سفارش امام صادق(علیه السلام) به عبدالله بن جندب این است که، شب‌ها کم بخواب و روزها کم حرف بزن. حضرت در ادامه، کلامى را به این مضمون از مادر حضرت سلیمان(علیه السلام) خطاب به فرزندش نقل مى‌کند که، خوابیدن زیاد، روزى که محتاج به چیزى هستى که کسب نکرده‌اى تو را فقیر مى‌کند؛ یعنى روزى مى‌آید که تو به اعمالت احتیاج دارى اما به دلیل خوابیدن زیاد آن اعمال را انجام نداده‌اى و فقیر شده‌اى و دستت خالى است. اگر انگیزه انسان از خوابیدن رفع خستگى و تجدید قوانباشد، کار عاقلانه‌اى انجام نداده است؛ زیرا این کار به منزله تلف کردن بیهوده بخشى از عمر است. انسانى که خواهان عمرى طولانى است، با خوابیدن زیاد در واقع بخشى از زندگى اش را تعطیل مى‌کند.

عادت زشت دیگر، پرگویى است. کسانى که بى جهت به پر حرفى عادت کرده اند، به آسانى نمى‌توانند خودشان را کنترل کنند؛ زیرا سکوت کردن براى آنها به منزله زندانى شدن است!

امام صادق(علیه السلام) مى‌فرماید: در بین اندام‌هاى بدن انسان هیچ کدام ناسپاس تر از چشم و زبان نیستند. انسان به هر عضوى از اعضاى بدن خود خدمت کند، متقابلا آن عضو هم خدمتى براى او انجام مى‌دهد. اما چشم و زبان این گونه نیستند؛ یعنى ما هر قدر بیش تر به این اعضا خدمت کنیم، آنها کم تر به ما خدمت خواهند کرد. چشمى که بسیارى از اوقات خواب است، چگونه مى‌تواند به ما خدمت کند؟ زبانى که زیاد حرف مى‌زند و انسان براى این کار انرژى زیادى مصرف مى‌کند، چه خدمتى براى ما انجام مى‌دهد؟ البته، اگر این کار نفعى براى ما داشته باشد، مثلاً از زبان در انجام عبادت، وظیفه، موعظه و... استفاده کنیم، نه تنها کار بیهوده‌اى انجام نداده ایم، بلکه بهترین بهره را از آن برده ایم.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

شاید بگویى : علت این همه فضیلت براى گرسنگى چیست و از کجاست ؟ با آنکه در گرسنگى جز درد معده و تحمل زحمت چیز دیگرى نیست ؛ و اگر چنین باشد سزاوار است در هر چیزى که موجب آزادى آدمى است از قبیل زدن خود بریدن بدن خود و خوردن چیزهاى بد و نظایر آنها فضیلت بسیار باشد.
 باید بدانى این گفتار شبیه گفتار کسى است که دوایى بنوشد و از آن بهره ببرد و گمان کند که بهره اش براى تلخى دوا و مطبوع نبودن آن است . پس هر چیزى که تلخ و نامطبوع است بخورد، در حالى که این کار اشتباه است ، بلکه بهره مندى او از دوا به واسطه خاصیتى است که در آن است نه تلخى آن و تنها پزشکان از آن خاصیت آگاهند، همچنین بر علت نفع گرسنگى فقط دانشمندان خبره آگاه مى شوند، و هر کس خود را گرسنگى دهد در حالى که ستایش شریعت از گرسنگى را تصدیق کند از آن بهره مى برد اگر چه علت نافع بودن آن را نداند چنان که دوا براى بیمار سودمند مى افتد اگر چه منفعت و علت نافع بودن آن را نداند ولى اگر مى خواهى که از درجه ایمان به درجه علم ارتقا یابى آن را برایت شرح مى دهیم . خداى متعال فرمود: (( یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوالعلم درجات . ))  بنابراین مى گوییم : در گرسنگى ده فایده است .
فایده اول
صفاى دل ، برافروخته شدن طبع و ذوق ، و نافذ شدن بینش ، زیرا سیرى موجب کودنى و کوردلى است و بخار دماغ (مغز) را زیاد مى کند شبیه حالت مستى تا به سرچشمه هاى اندیشه را دست یابد، در نتیجه دل به سبب آن در کار وارد شدن در اندیشه ها کاهلى مى کند و انسان را از سرعت درک (مطالب ) محروم مى سازد حتى کودک چون بسیار بخورد حافظه اش ‍ ضعیف و ذهنش تباه و درکش کند شود.
ابوسلیمان گوید: بر تو باد گرسنگى کشیدن ، چرا که نفس را خوار مى سازد و دل را نازک مى کند و موجب علم آسمانى مى شود.
 پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: دلهایتان را به کم خندیدن و کم خوردن زنده کنید، و با گرسنگى آنها را پاک سازید تا صاف شود و ترقى کند.
برخى گویند: گرسنگى مانند رعد و قناعت چون ابر و حکمت بسان باران است .
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((هر کس شکمش را گرسنگى دهد، اندیشه اش زیاد و دلش هوشمند شود.))
 ابن عباس گوید: ((پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: کسى که سیر شود و بخوابد قلبش سخت شود؛ آنگاه فرمود: براستى که براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدن گرسنگى است .))
شبلى گوید: هیچ روزى براى خدا گرسنگى نکشیدم جز این که دردى از حکمت و عبرت در دلم گشوده شد که هرگز ندیده بودم ، و پوشیده نیست که هدف نهایى از عبادتها فکرى است که انسان را به شناخت و دیدن حقایق واقعى برساند، و سیرى مانع از آن است و گرسنگى در آن را مى گشاید، و معرفت درى از درهاى بهشت است ؛ بنابراین سزاوار است که همواره با گرسنه بودن در بهشت را بکوبد، از این رو لقمان به پسرش گفت : پسرکم هرگاه معده پر شود اندیشه بخوابد و حکمت لال شود و اندام ها از عبادت فرو مانند.
ابوزید گوید: گرسنگى ابرى است که هرگاه بنده گرسنه شود از دل حکمت ببارد.
 پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((روشنى بخش حکمت گرسنگى است و دورى از خدا در سیرى است ، و نزدیک شدن به خدا دوستى مسکینان و نزدیکى به آنهاست ؛ سیر نشوید که نور معرفت از دلهایتان برود و هر که شب بیدار بماند و با معده سبک از طعام نماز بگزارد حورالعین بیدار بمانند تا صبح شود.))
فایده دوم ،
نازکى و صفاى دل است که با آن براى درک لذت مناجات و متاءثر شدن از یاد خدا مهیا مى شود؛ چه بسا ذکرى که با حضور قلب بر زبان جارى شود ولى قلب از آن لذت نبرد و متاءثر نگردد تا آنجا که گویى میان زبان و دل مانعى است که همان قساوت قلب است ، و گاه در بعضى از حالات دل نازک مى شود و سخت از یاد خدا متاءثر مى شود و از مناجات لذت مى برد که تهى بودن معده آشکارترین عامل آن است ؛ ابوسلیمان مى گوید: آنگاه شکم من به پشتم بچسبد عبادت در کام جانم شیرین مى آید.
جنید مى گوید: بعضى میان خود و خدا توبره اى از غذا قرار مى دهند و مى خواهند شیرینى مناجات را دریابند.
ابوسلیمان گوید: دل هرگاه گرسنه و تشنه شود زلال و نازک مى شود، و چون از آب و غذا سیر شود کور و خشن گردد، در این صورت متاءثر شدن دل به لذت مناجات امرى است سواى آسان شدن اندیشه و به دست آوردن معرفت ؛ پس این فایده دوم بود.
فایده سوم ،
 قبول شکست و خوارى و بر طرف شدن سرمستى و شادمانى و غرورى است که سر منشاء آن طغیان و غفلت از خداست ، و نفس با هیچ چیزى شکسته و خوار نمى شود آن گونه که با گرسنگى خوار مى شود و در حال گرسنگى در برابر پروردگارش آرام و خاشع و از ناتوانى و خوارى خود آگاه مى شود، زیرا توانش ضعیف و راه چاره اش با چند لقمه اى که از دست داده بسته شده و به شربت آبى که به او نرسیده دنیا بر او تیره و تار شده است ، و تا انسان خوار و ناتوانى خود را مشاهده نکند عزت و قدرت مولاى خود (خدا) را نمى بیند، و سعادت انسان تنها در این است که همواره با چشم خوارى و ناتوانى به خود و به مولاى خود به دیده قدرت و غلبه و عزت بنگرد، پس باید همواره گرسنه و خوار و محتاج مولاى خود باشد و مزه درماندگى را بچشد، از این روست که چون دنیا و گنجینه هاى آن بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرضه شد فرمود: ((نمى خواهم بلکه یک روز گرسنگى مى کشم و روزى سیر مى شوم پس هرگاه گرسنه شوم صبر مى کنم و زارى مى کنم و چون سیر شوم شکر مى کنم .)) یا چنان که فرمود:
 شکمبارگى و همخوابگى درى از درهاى دوزخ و ریشه آن سیرى است ، و خوارى و شکستگى درى از درهاى بهشت و ریشه آن گرسنگى است . هر کس درى از درهاى دوزخ را ببندد بطور حتم درى از درهاى بهشت برایش ‍ گشوده شود، زیرا آن دو مانند مشرق و مغرب در مقابل هم هستند؛ پس ‍ نزدیک شدن به یکى از آنها موجب دور شدن از دیگرى است .
فایده چهارم ،
این است که بلا و عذاب خدا و نیز اهل بلا را از یاد نبرد، زیرا انسان سیر گرسنگان و گرسنگى را فراموش مى کند، و بنده باهوش بلایى را مشاهده نکند جز این که از بلاى آخرت یاد مى آورد. پس از تشنگى خود تشنگى مردم را در صحراى رستاخیز به یاد مى آورد و از گرسنگى خود گرسنگى دوزخیان را که آنان هرگاه گرسنه شوند از درخت زقّوم و درخت خارتر خورانیده مى شوند و از چرک جراحت ها و زرد آب زخم ها نوشانده مى شوند و سزاوار نیست عذاب آخرت و دردهاى آن از نظر بنده پنهان بماند، زیرا احساس ترس را بر مى انگیزد و هر کس به بیمارى و خوارى و بلا و کمى مال گرفتار نشود عذاب آخرت را از یاد ببرد و آن عذاب در نفسش ‍ مجسم نشود و بر قلب وى غلبه نکند از این رو سزاوار نیست که بنده در زحمت یا مشاهده بلا باشد و سزاوارترین بلایى که او را به زحمت مى اندازد بلاى گرسنگى است زیرا در آن به غیر از یاد کردن عذاب آخرت پنج فایده مهم هست ، و یکى از عللى که موجب شد بلا به انبیا و اولیا و نیکان به ترتیب درجات نیکى آنها اختصاص یابد همین است ، از این روست که چون به یوسف علیه السّلام گفته شد، چرا گرسنه مى مانى با آن که گنج هاى زمین در اختیار توست ؟ فرمود: مى ترسم سیر شوم و گرسنه را از یاد ببرم ، بنابراین یادآوردن گرسنگان و محتاجان یکى از فایده هاى گرسنگى است زیرا این یادآورى انسان را به ترحّم و غذا دادن و مهربانى به خلق خدا فرا مى خواند و انسان سیر از درد گرسنه بى خبر است .
فایده پنجم ،
این فایده از بزرگترین فایده هاست و آن شکستن میل به تمام معصیت ها و مسلط شدن بر نفس امّاره است ، زیرا سرچشمه تمام گناهان شهوت ها و نیروهاست و ناگزیر اساس نیروها و شهوت ها غذاهاست ، پس کاستن از غذاها هر نیرو و شهوتى را ضعیف مى کند، و تمام سعادت ها در این است که انسان بر نفس خود مسلط باشد و تمام بدبختى ها در این است که نفس بر او مسلط شود، و چنان که بر چهار پاى چموش جز با گرسنگى دادن و لاغر کردن آن مسلط نمى شوى و چون سیر شود نیرو بگیرد و سرکش شود و چموشى کند، نفس نیز چنین است .
به یکى از انسان ها گفته شد: تو را چه شده است که با پیر شدن به بدنت نمى رسى و بدنت شکسته شده است ؟ گفت : براى این که زود دچار غرور و کبر مى شود، و علنى فساد مى کند، مى ترسم نسبت به من چموش شود و مرا به هلاکت افکند، اگر آن را به سختى ها وادار کنم محبوب تر است نزد من که مرا به کارهاى زشت وادار سازد.
ذوالنون گوید: هرگز سیر نشدم مگر این که معصیت خدا یا قصد آن را کردم .
عایشه گوید: همانا نخستین بدعتى که پس از پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله پدید آمد سیرى بود، براستى مردم چون شکم هایشان سیر شود نفوس ‍ آنها با سرکشى آنها را به طرف دنیا برد، در گرسنگى یک فایده نیست ، بلکه مخزن فایده هاست ؛ از این رو گویند: گرسنگى گنجینه اى از گنجینه هاى خداى متعال است .
 کمترین چیزى که با گرسنگى دفع مى شود شهوت همخوابگى و شهوت سخن گویى است زیرا شخص گرسنه گرفتار شهوت حرف زدن زیاد نمى شود در نتیجه از آفت هاى زبان مانند غیبت ، دشنام ، سخن چینى ، دروغ و دیگر گناهان رها مى شود، پس گرسنگى او را از تمام این گناهان باز مى دارد و هرگاه سیر شود نیاز به شوخى دارد پس ناگزیر غیبت مردم را مى کند ((و مردم را به رو در آتش نیفکند جز سخنان بى فایده اى که زده اند)). امّا شهوت همخوابگى و فساد آن پوشیده نیست و گرسنگى شرّ آن را کم مى کند. پس هرگاه انسان سیر شود نمى تواند بر شهوتش مسلط شود و اگر تقوا مانع او شود نگاهش را نتواند حفظ کند، چشم نیز زنا مى کند چنان که شهوت همخوابگى ممکن است به زنا انجامد و اگر با پوشش تقوا بر چشمش مسلط باشد نمى تواند بر فکرش تسلط داشته باشد. پس افکار بد و حدیث نفس که عامل شهوتند به دل او خطور مى کند و مناجات او را پریشان مى سازد و بسا که این پریشانى در بین نماز بر او عارض شود. ما آفت فرج و زبان را به عنوان مثال آوردیم وگرنه عامل تمام گناهان اعضاى هفتگانه نیرومند شدن به وسیله سیرى است ، حکیمى گفت : هر مریدى که خود را با سیاست به صبر وادارد پس یک سال به نان خالى اکتفا کند و از نان خالى هم کاملا سیر نشود، خدا خرج زن داشتن را از او بردارد (نیازى به زن نخواهد داشت ).
فایده ششم ،
دور ساختن خواب و ادامه شب زنده دارى است زیرا کسى که سیر شود زیاد آب بنوشد و هر که بسیار آب بنوشد بسیار بخوابد، از این رو یکى از پیران در سر سفره به یارانش مى گفت : گروه مریدان بسیار نخورید که زیاد آب بنوشید و خوابتان زیاد شود و در نتیجه بسیار زیان ببینید، هفتاد صدیق به اجماع معتقد بودند که پرخوابى از بسیار نوشیدن است و بسیار خوابیدن موجب تباه شدن عمر، و از دست دادن نماز شب ، و کودنى طبع ، و سنگدلى است ، و عمر گرانبهاترین گوهرهاست و سرمایه بنده است که با آن تجارت مى کند، و خواب نوعى مرگ است و زیادى آن عمر را کوتاه مى کند، و فضیلت نماز شب نیز پوشیده نیست و با خوابیدن از بین مى رود، و هرگاه خواب بر انسان غالب شود شیرینى عبادت را در نمى یابد، و شخص عزب اگر در حال سیرى بخوابد محتلم شود و احتلام نیز او را از نماز شب باز مى دارد و ناگزیر است که یا با آب سرد غسل کند و اذیت شود و یا به حمام برود و بسا که در شب نتواند حمام برود، و نماز شب او فوت شود و به خرج حمام محتاج مى شود و بسا که در حمام چشمش به عورتى بیفتد و در آن نیز خطرهایى است که در کتاب طهارت نقل کردیم ، و تمام این امور نتیجه سیرى است ، ابوسلیمان گفته است : محتلم شدن نوعى عقوبت است ، و دلیل آن گفتار این است که احتلام مانع عبادات زیادى مى شود، زیرا غسل در هر حالى دشوار است ، بنابراین خواب سرچشمه بلاهاست و سیرى خواب مى آورد و گرسنگى آن را قطع مى کند.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

چیزى که متاءسفانه باید بگویم در همه خانه ها هست ، بازارى ، کارمند، مقدس ، غیر مقدس ، انقلابى ، غیر انقلابى ، یک گناه بسیار بزرگى است که ابهتش هم از دل رفته است و بعضى اوقات توجیه گرى هم روى آن آمده است و اگر همه ما براى این مصیبت خون گریه کنیم جا دارد و آن غیبت ، تهمت و شایعه است ! خانه هائى هم داریم که در این خانه ها موسیقى ، ترانه ، مناظر شوت انگیز، ویدئوهاى کذائى هم هست اما این ربطى به جلسه ما ندارد. همین مقدار بگویم : واى به آن خانه اى که در آن ترانه باشد. واى به آن خانه اى که در ویدئوهاى کذائى و مناظر شهوت انگیز باشد. واى به آن خانه هائى که در آن خانه ها غنا باشد. این که من مى گویم واى این لفظ امام صادق (علیه السلام ) است .
شخصى آمد خدمت امام صادق (علیه السلام ) و عرض کرد یابن رسول الله ! من در خانه غنا ندارم موسیقى ندارم ، ترانه ندارم ، رقاصه ندارم اما همسایه من رقاصه دارد، غنا دارد و من وقتى که مستراح مى روم آن جا یکمقدار طول مى دهم و به ترانه هاى او گوش مى دهم ؛ به ساز و آوازهاى او گوش ‍ مى دهم چه طور است ؟ امام صادق (علیه السلام )فرمودند: واى بر تو! بلند شو! بلند شو برو غسل کن ! (یعنى غسل توبه ) و نماز بخوان و بعد از نماز توبه کن که اگر با این حال از دنیا رفته بودى واى بر تو. بعد فرمودند: هر چیزى اهلى دارد و شیعیان ما اهل ساز و آواز نیستند، شیعیان ما اهل ترانه ، اهل ویدئوى آن چنانى و مناظر شهوت انگیز نیستند. لذا اگر ترانه یا مناظر شهوت انگیز در آن خانه باشد واى به آن بچه هائى که در این خانه بزرگ مى شوند. از نظر روانشناسى واى به این بچه ها، و از نظر اسلام هم واى به این خانه . زیرا شیاطین بقول پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) در این خانه زیادند و آنچه در این خانه نیست برکت خدا، رحمت خدا و ملائکه خداست .
غیبت - تهمت
آن که متاءسفانه باید بگویم این است که کم است فردى یا خانه اى که مبتلا به غیبت ، تهمت ، شایعه و دروغ نباشد و اینها گناه بزرگى دارد. عیب جوئى در رو یا پشت سر باندازه اى گناهش بزرگ است که قرآن مى فرماید: ویل لکل همزة لمزه واى به آن کسى که در رو عیبجوئى مى کند. مثلا خانم یک غذائى پخته باب طبع آقا نیامده مسخره مى کند. یا این که مثلا آقا یک چیزى از بازار خریده مى برد خانه باب طبع خانم نیست مسخره مى کند. قرآن مى گوید: واى به تو بعد هم در همین سوره مى گوید: خانم ! آقائى که مسخره مى کنى ! بدان تو را در جهنم مى برند و در سلول جهنم مى گذارند آن جا باید بسوزى و بسازى . آن آتشى که نه فقط پوست مى سوزاند، استخوان هم مى سوزاند. قرآن مى گوید: آتشى که استخوان مى شکند. همچنین غیبت یعنى گوشت برادر مؤ من را خوردن . غیبت نکنید. غیبت کردن لاشخورى است . و معلوم است آن خانه اى که محل خوردن لاشه باشد، آن خانه اى که در آن سگها زندگى مى کنند برکت ندارد. این خانه دیگر لطف خدا، نظر خدا روى آن نیست . این خانه دیگر تقدس ندارد.
روایتى از امام حسین (علیه السلام ) وارد شده است که تحف العقول این روایت را از امام سجاد(علیه السلام )هم نقل مى کند که خیلى کوتاه و پر معناست : مى فرماید:
کف عن الغیبة فانها ادام کلاب النار
غیبت نان خورش سگهاى جهنم است . معناى روایت این است که خانم ! آقا! غیبت روى غیبت ، براى تو ملکه مى سازد. یعنى عادت پیدا مى کنى به غیبت و آن ملکه براى تو هویت مى سازد. زیرا غیبت تو را از صورت انسانى مبدل به صورت سگ مى کند. این سگ جهنم مى رود و در آن جا غذا مى خواهد و غذایش بنابر روایت امام حسین و سجاد (علیهما السلام ) همان غیبتهائى است که در دنیا کرده است . یعنى گوشتهاى گندیده شده ، همان گوشتهاى گندیده آتشین را در جهنم مى برند و این سگهاى جهنم باید بخورند. و متاءسفانه کدام خانه است که در آن غیبت نباشد؟ کدام خانه اى است که در آن مسخرگى نباشد؟ آقا! بچه ات را مسخره نکن . خانم ! به بچه ات بد نگو. احترام بچه هایت را نگاه بدار! خانم ! احترام شوهرت را نگاه دار. آقا! احترام خانمت را نگاه بدار. اگر خداى نکرده ضربه به شخصیت یکدیگر زدید اگر غیبت یکدیگر کردید بدانید که این ابهت گناه اگر برود عادت مى شود. و اگر عادت شود هویت انسانى از نظر قانون تجسم عمل از بین مى رود و به صورت درنده در مى آئى . الغیبة ادام کلاب النار.
بدتر از این ، تهمت است . یعنى چیزى که در کسى نباشد پشت سر او یا در روى او بگوئید. فرقش با غیبت این است که وقتى پشت سرش عیب او را مى گوئید غیبت است اما یک وقت به صفت بدى که ندارد پشت سر او مى گوئید که این تهمت است . و اگر کسى را سرزنش و تعییر کنید، زخم زبان و به لسان عربها لمزه گویند.
این حرف عوامانه که در میان مردم است به یکدیگر مى گویند غیبت نکن مى گوید در او هست که مى گویم ! این حرف شیطانى است . عیب در او باشد و بگوئى غیبت است و سگ مى شوى و اگر خداى ناکرده چیزى را که نداشته باشد بگوئى این تهمت است . گناهش را مى دانى چیست ؟
انما یفترى الکذب الذین لا یؤ منون بایات الله و اولئک هم الکاذبون
قرآن شریف با یک تاءکید خاص خود مى فرماید: آن کسانى که تهمت به یکدیگر مى زنند اینها حتما مسلمان نیستند.
امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: آن کسانى که تهمت به یکدیگر زدند در یک تل چرک و خون اینها را نگاه مى دارند. پنجاه هزار سال باید روى این تل چرک و خون بایستند حساب مردم تمام مى شود بعد از این رسوائى او را به جهنم مى برند. و متاءسفانه در خانه هاى ما خیلى فراوان است و از نظر قانون تجسم عمل به شما بگویم در آن خانه اى که تهمت باشد ملائکه مى بینند که این خانه مملو از چرک و خون است ولو تو نبینى . خیلى چیزها هست که آنهائى که چشم دارند مى بینند. خیلى چشمها هست ، خیلى گوشها هست که خیلى چیزها را مى بینند و مى شنوند. و مواظب باشید ملائکه نگاه نکنند به خانه تان ببینند بجاى تقدس ، خانه شما مملواز چرک و خون است . این خانه مملو از چرک و خون کى بارز مى شود؟ اگر توبه نکنى و نابودش نکنى ، در روز قیامت . روز قیامت اگر تل چرک و خون دارى در این دنیا تهیه شده است . یعنى در این دنیا تهمت زدى آن تهمت تل چرک و خون شده است و در آن ایستادى . در روز قیامت که چشمها همه تیزبین مى شود خودت مى بینى ، دیگران مى بینند که در یک تل چرک و خون ایستاده اى . شایعه پراکنى نکنید! شایعه پراکنى یعنى بدون دلیل چیزى را پذیرفتن ، و بدون دلیل چیزى را به دیگرى گفتن . الان کیست که در این جلسه بگوید من شایعه نمى شنوم و نمى گویم ؟ مقدسهاى دو آتشه و سه آتشه هم نمى توانند الان بگویند ما کسى هستیم که زبان روزه شایعه نداریم . و بخدا قسم باید براى این مصیبتها خون گریه کرد. قرآن مى فرماید آى کسى که شایعه را پخش مى کنى و توجه به گناهش ندارى گناهش بزرگ است . قرآن مى فرماید:
اذ تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم وتحسبونه هینا وهو عند الله عظیم
مى فرماید: یک چیزهائى مى گوئید عادت هم شده به آن اهمیت نمى دهید او را سبک مى شمارید اما پیش خدا خیلى بزرگ است .
ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفؤ اد کل اولئک کان عنه مسئولا
یعنى پیروى از شک نکن ؛ پیروى از مظنه نکن ؛ اگر چیزى را مى خواهى بشنوى و قبول کنى با استدلال باشد؛ اگر چیزى را مى خواهى بگوئى با استدلال باشد. و الا بدان در روز قیامت از چشمت ، از گوشت ، از دلت سؤ ال مى کنند. و دل تو، گوش تو، چشم تو، زبان تو در قیامت علیه تو شهادت مى دهند.
الیوم نختم على افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون
در روز قیامت دهنها مهر مى شود. دست انسان ، پاى انسان ، زبان انسان ، گوش انسان ، دل انسان علیه او شهادت مى دهند. مى گوید:
تو بودى که غیبت کردى ، تو بودى که غیبت شنیدى ، تو بودى که تهمت زدى ، تو بودى که تهمت قبول کردى و تو بودى که شایعه پراکنى کردى . نکنید این گناهان را، فکرى برایش بکنید. شوهر باید در مقابل زن با صداقت باشد، زن باید در مقابل شوهر با صداقت باشد. دروغ باید در زندگى ، در خانه ، نباشد. اگر دروغ در خانه آمد دیگر ملائکه رفت و شد ندارند که هیچ ، بلکه ملائکه این خانه را لعن مى کنند. در روایات مى خوانیم : اگر کسى یک دروغ بگوید یک بوى گندى از دهن او به آسمانها مى رود و ملائکه او را لعنش مى کنند. خانم ! مواظب باش به شوهرت دروغ نگو، آقا! مواظب باش به همسرت دروغ نگو. مهمتر از این مواظب باشید به بچه هایتان دروغ نگوئید. اگر به آنها چیزى گفتید حتما به آن عمل کنید. مواظب باشید وعده دروغ به بچه هایتان ندهید. و بالاخره اگر مى خواهید در روز قیامت یک مسلمان حقیقى باشید، صاف باشید، باحقیقت و صداقت باشید. بدا به حال آن خانه اى که دوروئى در آن خانه حکمفرما باشد. بدا به آن خانه اى که شوهر به زن دروغ بگوید؛ زن به شوهر دروغ بگوید. این خانه مثل منجلاب بوى گند مى دهد. ملائکه به این خانه نگاه مى کنند و به آن لعن مى کنند؛ و به صاحب خانه به زنش به مردش لعن مى کنند که مسلمان و دروغ ! قرآن مى فرماید: اى مسلمان از دو چیز بپرهیز: یکى مواظب باش بت پرست نباشى و دیگر این که دروغگو نباشى ! یعنى دروغگوئى را با بت پرستى کنار یکدیگر گذارده است . و متاءسفانه در خانه ما دروغ فراوان است .
در بازار ما، در کسب ما دروغ فراوان است . در خیابان ما دروغ فراوان است . و قسمى که دروغ در آن باشد مورد لعن است . آن شهرى که در آن دروغ فراوان باشد بوى گند از آن به آسمانها بالا مى رود و ملائکه آن شهر را لعنت مى کنند.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

از این نظر که همه مردم در مورد تعبیر خواب اطلاعات کافى ندارند ناگزیر باید براى فهمیدن تعبیر خوابهاى خود به کسانى که عالم به تعبیر خواب هستند مراجعه کنند.و چون رؤ یا براى خواب بیننده سرى از اسرار است لذا صاحب رؤ یا نباید رؤ یاى خود را براى کسى مطرح نماید.از اینرو در اخبار و احادیث و برخى آیات قرآن شریف براى تعبیر کنندگان رؤ یا شرائطى را در نظر گرفته اند صاحبان رؤ یا باید با در نظر گرفتن این شرائط رؤ یاى خود را براى افراد مطرح نمایند.ما براى آگاهى بیشتر طالبین ، چند نمونه از اخبار و احادیث و آیاتى را که در این باره تاکیداتى دارند یادآور مى شویم :
1- مرحوم کلینى در کتاب کافى بنقل از حضرت باقر علیه السلام آورده است :
... عن ابى جعفر (ع ) ان رسول الله (ص ) کان یقول : ان رؤ یا المؤ من ترف بین السماء و الارض على راس صاحبها حتى یعبرها لنفسه او یعبرها له مثله ، فاذا عبرت لزمت الارض ، فلا تقصوا رؤ یاکم الا على من یعقل 
کار همیشگى پیامبر خدا(ص ) بود که مى فرمود: رؤ یاى مؤ من بالاى سر او میان آسمان و زمین در حرکت است تا اینکه خود و یا دیگرى آنرا تعبیر کند که پس از تعبیر گریبان گیر او مى شود، پس خوابهاى خود را براى مؤ منین خردمند بازگو کنید.
2- باز در همان کتاب به نقل از حضرت صادق علیه السلام آورده است :
... عن ابى عبد الله (ع ) قال : قال رسول الله (ص ): الرؤ یا لانقص الا على مؤ من خلا من احسد و البغى 
پیامبر خدا (ص ) فرمود: رؤ یاى مؤ من به جز براى مؤ منى که از حسد و زنا بدور باشد مطرح نمى شود.
3- خداوند متعال از زبان یعقوب به فرزندش یوسف در قرآن شریف چنین آورده است :
قال یا بنى لانقصص رؤ یاک على اخوتک قیکیدوالک کیدا، ان الشیطان للانسان عدو مبین
یعقوب پس از آنکه رویاى فرزندش یوسف را شنید به او گفت : فرزندم رویاى خود را براى برادرانت بازگو نکن که درمورد تو حسد مى ورزند، شیطان هم براى انسان دشمنى آشکار است .
ملاحظه مى فرمائید که رسول خدا(ص ) در حدیث اول صاحبان رویا را از اینکه رویاى خود را براى هر کسى نقل کنند جلوگیرى فرموده و شرط تعبیر کننده خواب رامن یعقل صاحب تعقل و درایت دانسته ، و در حدیث دوم ، سه شرط دیگر به آن اضافه کرده و فرموده به جز براى مومنى که از حسد و زنا دور باشد رویاى خود را نقل نکنید؛ یعنى تعبیر کننده باید مومن باشد آنهم نه مومن حسود و نه مومن زناکار، بلکه مومنى که از رذایل اخلاقى پاک باشد و کینه و حسد به خود راه ندهد.
یعقوب (ع ) نیز چون مى داند برادران یوسف افراد حسود و کینه توز هستند یوسف صدیق (ع ) را از کینه بخواهد خوابش را براى برادران خود نقل کند نهى مى کند.
از طرف دیگر همان گونه که در حدیث اول آمده ، رویا تا قبل از تعبیر دور سر صاحبش مى چرخد و به هر نحوى تعبیر شود همانطور عملى مى گردد.در این مورد نیز در حدیث دیگرى از کتاب کافى به نقل از حضرت موسى بن جعفر (ع ) آمده است :
فقال الوالحسن (ع ) ان امراه رات على عهد رسول الله (ص ) ان جذع بیتها قد انکسر، فاتت رسول الله (ص ) فقصت علیه الرویا، فقال لها النبى (ص ) یقدم زوجک و یاتى و هو صالح ، و قد کان زوجها غائبا فقدم کما قال النبى (ص ) ثم غاب عنها زوجها غیبه اخرى فرات فى المنام کان جذع بینها قد انکسر فاتت النبى (ص ) فقصت علیه الرویا فقال لها: یقدم زوجک و یاتى صالحا فقدم على ما قال ، ثم غاب زوجها ثالثه فرات فى منامها ان جذع بیتها قد انکسر فلقیت رجلا اعسر فقصت علیه الرویا فقال لها الرجل السوء: یموت زوجک ، قال : فبلغ ذلک النبى (ص ) فقال :الا کان عبر لها خیرا
 درزمان رسول خدا(ص ) زنى که شوهرش در مسافرت بود در خواب دید تیر سقف منزلش شکسته ، پیش رسول خدا(ص ) آمد و از تعبیر آن جویا شد.حضرت فرمود شوهرت از مسافرت باز مى گردد و هم اینطور هم شد، مرتبه دوم که مجددا شوهرش به مسافرت رفته بود همین خواب را دید، باز پیش رسول خدا آمد و آن حضرت همان تعبیر را براى او بیان فرمود و همان هم شد.باز براى مرتبه سوم شوهرش به سفر رفته بود و آن زن همان خواب را دید، به قصد رفتن نزد رسول خدا(ص ) از منزل خارج شد و در بین راه به مرد نالایقى برخورد کرد، خواب خود را براى او نقل کرد، آن مرد بد طینت خواب وى را این گونه تعبیر کرد که : شوهرت از دنیا مى رود و خبر مرگ او را براى تو مى آورند زن ناراحت شده داستان را نزد رسول خدا(ص ) برد، حضرت فرمود: چرا آن مرد رویاى زن را به خیر و خوبى تعبیر نکرد؟!
سخن رسول خدا(ص ) در این حدیث کنایه از این است که : رویا را به هر نحوى تعبیر کنند همان گونه پیاده مى شود.بنابراین مسئله مهم در تعبیر خواب این است که صاحب رویا به شرایط تعبیر کننده خواب توجه کند و رویاى خود را با هر کس و ناکسى در میان نگذارد.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

انجام آزمایش به خاطر آن است که شما بدانید کسى را که مى خواهید به دوستى برگزینید آیا شرایط و ویژگیهاى موردنظر شما را دارد یا نه تا با اطمینان از دارا بودن شرایط لازم، دوست و رفیق خود را انتخاب کنید.

 مثلاً از این طریق مى توانید بفهمید که آیا او ایمان و تقواى کافى دارد یا نه؟ و از عقل و خرد کافى بهره مند است یا نه؟ به طور کلى آیا شرایط دوستى را داراست و حقوق دوستان را رعایت مى کند یا نه؟

 شاید در بدو امر آزمایش کردن افراد کار سختى به نظر آید امّا با کمى تأمل و دقّت مى توان راه آزمایش را پیدا کرد و پس از آن دریافت که کدام دوستْ شایسته است و کدام دوستْ ناشایست. چگونه؟

 براى آزمودن افراد، بهترین و مطمئن ترین راه، بررسى عملکرد آنهاست. از آنجا که ایمان و عقل هر شخص لامحاله در رفتار و کردار او نمایان مى شود، با محک زدن اعمال مى توان افراد را مورد آزمایش قرار داد خصوصاً در مواقعى که امکان ظاهرسازى در کار نباشد.

 امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:

شیعیان را در سه مورد امتحان کنید:

1. در موقع نماز که چگونه از آن محافظت مى کنند.

2. در مواردى که اسرارى در پیش آنهاست چگونه آن را از دشمن ما حفظ مى کنند.

3. در مواردى که اموالى دارند ببینید که آیا برادران خود را در اموالشان سهیم مى کنند یا نه. 

 هرچند در شرایط عادّى همواره امکان ظاهرسازى و فریب وجود دارد و لذا نمى توان به صلاحیت اخلاقى یا اعتقادى افراد پى برد امّا در شرایط خاص و بحرانى، خصلتهاى خوب و بد انسان به طور ناخودآگاه آشکار مى شود و در آن موقعیت است که امکان ظاهرسازى و پنهان کردن حقایق از بین مى رود. شاید به همین دلیل باشد که امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:

 مَنْ غَضِبَ عَلَیْکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ فَلَمْ یَقُلْ فیکَ‌ مَکْرُوهٌ فَأعِدَّهُ لِنَفْسِک. 

کسى که سه بار نسبت به تو خشمگین شد ولى درباره ات سخن زشتى نگفت شایسته ی رفاقت است؛ پس او را براى دوستى انتخاب کن.

 امام على (علیه السلام) مى فرماید: «مردم جز با امتحان شناخته نمى شوند. زن و فرزندت را در غیاب خود و دوست را در موقع مصیبت و سختى و خویشاوندان را در زمان جدایى و علاقه مندان را در زمان نیازمندى امتحان کن تا از این طریق قدر و منزلت تو نزد آنان روشن شود.»

 بنابراین ایمان و عقل, مراتبِ دوستى و صداقت، وفادارى در دوستى، شخصیت و ادب و... را در حالات و مراحل مختلف مى توان با آزمایش تشخیص داد؛ زیرا:

فى تَقَلُّبِ الْأحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجال. 

در گردش حالات، گوهرهاى مردان شناخته مى شود.

پس از این امتحان و آزمایش است که انسان به راحتى مى تواند دریابد دوستان شایسته و وفادار چه کسانى هستند تا با آنها طرح دوستى و محبت را بریزد.

در پایان این بحث به یک نکتة دیگر نیز باید اشاره کرد و آن اینکه منظور از امتحان این نیست که انسان همواره در حال امتحان کردن دوستان خود به سر ببرد بلکه به محض حصول اطمینان، مى توان از ادامة آن دست کشید و اقدام به دوستى کرد. بنابراین وقتى انسان شخصى را در مراحل مختلف آزمود و دست رفاقت و یکدلى به او داد و این دوستى سالهاى طولانى به درازا انجامید، دیگر شایسته نیست که تا پایان عمر او را آزمایش نماید زیرا نتیجة چنین رفتارى این است که به جاى دوستى و محبت، ملامت و کدورت جایگزین خواهد شد. و از قدیم گفته اند که آزموده را آزمودن خطاست.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

محمود حسابى در سال 1281 شمسى در تهران متولد شد، پدر و مادرش اهل تفرش بودند. محمود چهار ساله بود، که همراه با خانواده و پدر بزرگش که سفیر ایران در بغداد بود، به بغداد رفت و پس از دو سال به دمشق و یک سال بعد به بیروت عزیمت کرد.
در سن هفت سالگى در مدرسه شبانه روزى فرانسوى بیروت ثبت نام نمود و مشغول تحصیل شد، هنوز چند ماه نگذشته بود، که زمان مأموریت پدربزرگش در بیروت، به پایان رسید و قرار بر این شد، که محمود و برادر بزرگش، به تنهائى در مدرسه شبانه روزى فرانسوى بیروت بمانند و تحصیلات خود را ادامه دهند، اما هنگام ترک بیروت، بیتابى مادرشان سبب شد، که مادر از کشتى پیاده شود و در بیروت بماند.
داشتن مذهب و ملیت متفاوت با سایر دانش‏آموزان (یعنى مسلمان و ایرانى بودن محمود ) و نداشتن زبان فرانسه و عربى، در سال اول تحصیل او مشکل آفرین شد، اما پس از گذشت یک سال، محمود زبان فرانسه و عربى را به خوبى فرا گرفت و در دروس دیگر هم، استعداد سرشار خود را نشان داد، به طورى که در سال دوم، شاگرد اول مدرسه شد و جایزه دریافت کرد .
جالب توجه اینکه نمره‏هاى محمود در زبان فرانسه، بالاتر از نمرات همشاگردیهاى فرانسوى الاصل او بود، این برترى درسى، در سالهاى بعد نیز ادامه داشت،تا جائى که وضع محمود، زبانزد معلمان و دانش‏آموزان گردید.
در سن پانزده سالگى آموزش دوره متوسطه را آغاز کرد، اما با شروع جنگ جهانى اول، مدرسه فرانسوى بیروت تعطیل شد و محمود در منزل، از یک معلم خصوصى درس مى‏گرفت و همچنین مادرش، زبان فارسى را به او آموخت . محمود با آموزش زبان فارسى، کتاب گلستان و بوستان سعدى، غزلیات حافظ و منشأت قائم مقام فراهانى و قرآن را مطالعه نمود . استعداد و حافظه محمود به اندازه‏اى قوى بود که در یک تابستان، با مطالعه کتاب فرهنگ ((آلمانى فرانسه))، زبان آلمانى را به خوبى یاد گرفت .
او سیزده سال داشت، که وارد مدرسه آمریکائى بیروت شد، اما به علت عدم آشنائى به زبان انگلیسى، او را در کلاس اول ابتدائى ثبت نام کردند.
محمود به زودى زبان انگلیسى را فرا گرفت و در امتحانات عمومى مدرسه شرکت کرد و در نتیجه از کلاس اول به کلاس پنجم ارتقاء یافت، کلاس پنجم را پشت سر گذاشت و شاگرد اول شد، سپس در کالج آمریکائى بیروت ثبت نام کرد و مشغول تحصیل گردید . اما پولى که از ایران براى محمود و خانواده‏اش مى‏فرستادند، بنابر دلائلى قطع شد، در نتیجه وضع مالى و اقتصادى آنها به تاریکى گرائید . مادرش تا مدتى با فروش زیور آلات خود و لوازم قیمتى منزل، زندگى خود و فرزندانش را اداره کرد، ولى کم‏کم این منبع درآمد نیز به پایان رسید و مادر از ناراحتى سکته کرد و سخت بیمار شد . کار به جائى رسید ، که مستخدم سفارت ایران در بیروت، بخشى از حقوق خود را در اختیار آنها مى‏گذاشت، اما این کمک ناچیز نمى‏توانست هزینه‏هاى زندگى آنان را تأمین نماید .
محمود و برادرش در شرائطى قرار گرفتند که مجبور بودند، نان خشک جمع آورى نمایند و براى ادامه حیات از آن استفاده کنند، اما علیرغم این مشکلات طاقت فرسا، محمود سالهاى تحصیلى خود را با موفقیت پشت سرگذاشت و علاوه بر درس، در رشته‏هاى مختلف ورزشى هم فعالیت داشت و مربى شنا گردید .
پس از پایان جنگ جهانى اول، در مدرسه مهندسى فرانسوى بیروت ثبت نام کرد و تحصیلات خود را در آن مدرسه دنبال نمود. در ایام تابستان، با نقشه کشى و خدمت در یک مؤسسه راه سازى، هزینه‏هاى زندگى و تحصیل طول سال را تأمین مى‏نمود و پس از سه سال دیپلم مهندسى دریافت کرد، سپس به دانشگاه آمریکائى، که تحصیل در آن را ناتمام گذاشته بود بازگشت و پس از چهار سال با اخذ لیسانس در رشته‏هاى تاریخ، ریاضى، زیست‏شناسى و اخترشناسى فارغ التحصیل گردید .
محمود از بیروت به فرانسه رفت و در دانشکده برق مشغول تحصیل شد و با دریافت دیپلم مهندسى برق، در راه آهن سراسرى فرانسه مشغول به کار شد، اما روح کنجکاو و استعداد سرشارش ارضاء نشد و با موفقیت چشمگیرى در امتحان دشوارى که پروفسور ((فابرى)) از او گرفت، محمود به دانشگاه سوربن فرانسه راه یافت و در دکتراى رشته فیزیک تحصیلات خود را ادامه داد .
همزمان با شروع تحصیل در دکتراى فیزیک، پولى که از تهران براى محمود ارسال مى‏شد، قطع گردید، تنگدستى و فشار اقتصادى سبب شد که محمود اقدام به آموختن رانندگى نماید، تا با رانندگى تاکسى امرار معاش کند، اما برادرش در تهران با وزارت راه ایران گفتگو کرد و مبلغى وام براى محمود دریافت نمود و به پاریس فرستاد و در مقابل او متعهد شد، پس از پایان تحصیلات در وزارت راه استخدام گردد .طولى نکشید که او دکتراى فیزیک را با درجه ممتاز دریافت کرد و به ایران مراجعت نمود و در وزارت راه مشغول به کار شد . دکتر محمود حسابى، پدر فیزیک نوین و چهره تابناک علوم جدید در ایران، یکى از شخصیتهاى برجسته و برگزیده دانش در سطح جهان و بخصوص این مرز و بوم بود، که بیش از شصت سال خدمات ارزشمند علمى و فرهنگى به کشور نمود .
او در انتقال علوم جدید به ایران، عمده‏ترین سهم را داشت، که قابل مقایسه با هیچ کسى نیست . دکتر حسابى بانى اولین دانشگاه و اولین دارالمعلمین و بنیانگذار ده‏ها مرکز تحقیقاتى و پژوهشى در ایران بود، به طورى که در تاریخچه آموزش فیزیک دانشگاهى و تأسیس دانشگاه در ایران، با نام دکتر حسابى قرین است . او عاشق سرافرازى ایران بود، شکوفائى علمى این کشور را آرزو مى‏کرد، به طورى که در هر شرائطى حاضر نبود لحظه‏اى از کشورش دور بماند.
برخى از مشاغل و خدمات پروفسور محمود حسابى در ایران را، به شرح ذیل مى‏توان نام برد:
1 مهندسى راه در وزارت راه و ترابرى .
2 تأسیس مدرسه مهندسى وزارت راه و تدریس در آن جا .
3 - ترسیم اولین نقشه ساختمانى راه ساحلى سراسرى میان بنادر خلیج فارس از بوشهر تا بندر لنگه .
4 تأسیس دار المعلمین (دانشسراى عالى ) و تدریس در آن جا .
5 ایجاد اولین ایستگاه هواشناسى در ایران .
6 نصب و راه اندازى اولین دستگاه رادیولوژى در ایران .
7 همکارى در تأسیس اولین بیمارستان خصوصى کشور.
8 آغاز واژه گزینى علمى در ایران .
9 نوشتن قانون دانشگاه .
10 تأسیس دانشگاه تهران .
11 تأسیس دانشکده فنى و تصدى ریاست و تدریس آن .
12 تأسیس دانشکده علوم و قبول ریاست و تدریس آن .
13 مأموریت در خلع ید، از شرکت نفت انگلیسى در دولت دکتر مصدق و تصدى اولین ریاست هیأت مدیره و مدیریت عامل شرکت ملى نفت ایران . 14 تصدى وزارت فرهنگ در دولت دکتر مصدق.
15 پایه گذارى مدارس عشایرى در کشور .
16 - مخالفت با طرح قرارداد ننگین کنسرسیوم در مجلس شوراى ملى.
17 مخالفت با قرارداد دولت ایران، در عضویت سنتو در مجلس شوراى ملى .
18 تأسیس اولین رصدخانه تعقیب ماهواره‏ها در شیراز .
19 شرکت در پایه گذارى مرکز مخابرات اسدآباد همدان .
20 تدوین قانون استاندارد در ایران .
21 پایه گذارى مؤسسه ژئوفیزیک در دانشگاه تهران.
22 پایه گذارى مرکز تحقیقات و رآکتور اتمى در دانشگاه تهران .
23 همکارى در تأسیس انجمن موسیقى ایران .
پروفسور محمود حسابى داراى مقالات و رساله‏هاى فراوان، در زمینه‏هاى مختلف مى‏باشد، مانند:
1 حساسیت سلوهاى فتوالکتریک
2 تفسیر امواج .
3 ماهیت ماده .
4 پیشنهاد تغییر قانون جاذبه عمومى نیوتن .
5 ذرات پیوسته .
6 مدل ذره بى‏نهایت گسترده .
7 راه‏ها .
8 نامهاى ایرانى در علوم و استفاده از واژه‏هاى فارسى در علوم .
9 - توانائى زبان فارسى .
10 فیزیک جدید و فلسفه ایران باستان.
اغلب مقالات و رساله‏هاى او در مجلات علمى معتبر ایران و جهان به چاپ رسیده است .
پروفسور حسابى در انجمنهاى علمى سطح بالاى جهان عضویت داشت و در اکثر محافل و مراکز علمى دنیا، کنفرانسهاى علمى ارائه کرد . پروفسور حسابى از سوى یک مرکز علمى در آمریکا، به عنوان کاندیداى مرد سال 1990 جهان انتخاب شده است . ?
پروفسور محمود حسابى، فیزیکدان برجسته معاصر، با نام نیک و بجاى گذاشتن این همه آثار علمى و فرهنگى، پس از یک عمر نود ساله کوشش و تلاش، دوازدهم شهریور 1371 شمسى قمرى در بیمارستان دانشگاه ژنو، زندگى پر بار خود را به درود گفت . ?






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

خانم پروین اعتصامى در بیست و پنجم اسفند ماه سال 1285 شمسى در تبریز به دنیا آمد. در دوران کودکى، ادبیات فارسى و عربى را نزد پدرش آموخت و از سن هشت سالگى سرودن شعر را آغاز کرد . پروین با نبوغ ذاتى و استعداد درخشانى که داشت، همه اطرافیان و هم سن و سالهاى خود را دچار بهت و حیرت ساخت.
آن گاه براى ادامه تحصیلات خود به تهران آمد و در مدرسه آمریکائى تهران، تحصیلات خود را به پایان رسانید و بعد هم در همان مدرسه، مشغول تدریس شد . دیوان ارزشمند اشعار پروین اعتصامى، بیش از ده بار تجدید چاپ گردیده است و آمار آن به یکصد هزار نسخه مى‏رسد . اشعار پروین، سراسر گویاى سوز و احساس انسانى است و از لحاظ اخلاقى و آموزشى، درخور استفاده فراوان مى‏باشد . ?
پروین، به خاطر دقت نکردن پزشک براى معالجه بیمارى حصبه او 16 فروردین 1320 در 35 سالگى جان خود را از دست داد، و در صحن حرم حضرت معصومه (ع) که مقبره خانوادگیش بود، به خاک آرمید . ?
از جمله اشعار اخلاقى و آموزنده ((پروین)) بدین قرار است:
گویند عارفان، هنر و علم کیمیاست - - وان مس که گشت همسر این کیمیا طلاست

فرخنده طائرى، که بدین بال و پر پرد - - همدوش مرغ دولت و هم عرصه هماست

وقت گذشته را، نتوانى خرید باز - - مفروش خیره، کاین گهر پاک بى‏بهاست .






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد

سال 373 هجرى قمرى بود، در روستاى ((افشنه)) بخارا، کودکى به دنیا آمد، که بعدها به بوعلى سینا معروف شد و دنیا در مقابل عظمت او در شگفت گردید.
بوعلى سینا تمام روز را مطالعه مى‏کرد و در زمان تحصیل، حتى یک شب را به طور کامل نخوابید . او هرگاه براى درک و فهم موضوعات علمى، با مشکلى روبرو مى‏شد، وضو مى‏گرفت و به مسجد جامع مى‏رفت، نماز مى‏خواند و سپس از خداوند درخواست مى‏کرد، تا او را یارى کند و گره مشکلش را بگشاید.
بوعلى سینا، گرچه داراى حافظه و استعداد فوق العاده‏اى بود، اما در عین حال، از دو چیز غفلت نمى‏کرد:
1 نیروى پشتکار و شب زنده دارى .
2 قدرت معنوى و استمداد از خداوند .
او درباره زندگى خود چنین مى‏گوید:
چون به حد تمیز رسیدم، مرا به معلم قرآن سپردند و بعد به معلم ادب.
استادم مرا به خواندن کتابهاى: الصفات، غریب المنصف، ادب الکتاب، اصلاح المنطق، العین، دیوان ابن رومى، تصریف مازنى و کتاب نحو سیبویه وادار کرد و من آنها را در مدت یک سال و نیم خواندم و حفظ کردم.
در سن ده سالگى علم فقه را مى‏خواندم و همچنین قرآن کریم را به طور کامل حفظ کردم .
در دوازده سالگى فتوى مى‏دادم و کتاب ((قانون)) را در شانزده سالگى تصنیف نمودم .
کتاب ((قانون)) بوعلى سینا، که در علم پزشکى است، صدها سال در دانشگاهها و مراکز علمى فرانسه و ایتالیا مورد مطالعه، تدریس و استفاده دانشمندان بزرگ شرق و غرب قرار مى‏گرفت و اصولا سرمایه ((علم طب )) دنیاى اروپا کتاب ((قانون)) بوعلى سینا بوده، با شرحهاى کاملى در قرن پانزدهم به زبان لاتینى پانزده بار ترجمه شده است .
چاپ کتاب قانون در پنج جلد تا قرن 18 و اوایل قرن 19 مرتب ادامه داشت. ?
کتاب قانون بوعلى سینا از پنج قسمت زیر تشکیل شده است:
1 مسائل کلى پزشکى ، مانند: وضع اعضاء بدن و اعصاب، کالبدشناسى، وظائف اندامهاى مختلف بدن، بیماریها و علت آنها، مسائل بهداشتى و قواعد کلى درمانها ...
2 اقسام دواها که با بیان خاصیت آنها، طبق حروف الفباء تنظیم شده است.
3 انواع بیماریها و بیماریهائى که براى هر یک از اعضاء بدن به وجود مى‏آید .
4 بیماریهائى مثل تب، غده‏ها، جوشها و مراقبت هائى که سبب حفظ زیبائى انسان مى‏گردد .
5 در قسمت پنجم هم مسائل داروسازى به طور مفصل مطرح گردیده است . ?
برخى دیگر از کتابهاى بوعلى سینا عبارت است از:
1 شفاء ، که در آن انواع بیماریها، خاصیت داروها و گیاهان بیان شده است.
2 دانش نامه علائى، که در علم منطق، حکمت و علوم طبیعى و الهى بحث مى‏کند.
3 اشارت و تنبیهات، به زبان عربى در فلسفه .
4 کتاب نجات، در منطق و حکمت و علوم طبیعى و الهى .
5 لسان العرب، در علم لغت .
6 کتاب داروهاى قلب .
7 مبدء و معاد .
بوعلى سینا، که شیخ الرئیس، شرف الملک و نابغه بى‏نظیر جهان لقب گرفته بود، به سال 428 هجرى، در 55 سالگى در همدان زندگى را به درود گفت، و مقبره او در همدان قرار دارد .






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 20 توسط سجاد مقیمی منفرد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin

کد صلوات شمار برای وبلاگ